غدير ولایت

IMAGE

Saturday, 11 October 2014   جبرئيل گفت يا رسول الله خدايت سلامم مي‌رساند و مي‌فرمايد ما هيچ نبيّي از انبيا و هيچ رسولي از نسل خود را قبض روح نكرده‌ايم، مگر پس از كمال و تماميت دين و تاكيد حجت و دليل بر ابقا و پايداري در دين. اكنون نوبت تو رسيده كه دو فريضه از احكام شريعت باقي مانده را به قوم خود و به ملت...

نام و نشان

IMAGE

Wednesday, 14 August 2013 السلام عليک يا اميـرالمومنيـن يا علـی بن ابيـطـالب نام: علی علیه السلام پدر و مادر: حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد سلام الله علیهما شهرت: امیرمومنان علیه السلام کنیه: ابوالحسن زمان و محل تولد: سیزدهم رجب، ده سال قبل از بعثت در درون کعبه متولد شدند. دوران خلافت: سال 36 تا 40 هجری...

زندگينامه امام علي بن ابي طالب

IMAGE

Thursday, 15 August 2013   نام: على بن ابي طالب. كنيه: ابوالحسن، ابوالحسين، ابو تراب، ابو السبطين و الريحانتين. ألقاب: اميرالمؤمنين، سيّد الوصيين، سيّد المسلمين، سيّد الأوصياء، سيّد العرب، خليفة رسول الله، امام المتّقين، يعسوب المؤمنين، صهر رسول الله، حيدر، مرتضى، وصى، و... . منصب: معصوم دوم و امام...

دعای افتتاح از ویژگی های «ساقی کوثر» می گوید

IMAGE

Friday, 18 July 2014  دعای افتتاح، منقول از امام زمان ارواحنا فداه (عج) است که توصیه شده تا بهترین لحظات مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان به مدد آن سپری شود. در دعای افتتاح پس از حمد و ثنای الهی نخست به آستان مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله عرض ادب می شود و پس از صلوات بر وجود پر برکت ایشان با...

ميلاد معجزه آسـا

IMAGE

Wednesday, 14 August 2013   ولادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام، همچون شهادت وی گواه حقی بر راستی رسالت های الهی است. او در تمام ابعاد حیاتش، از ولادت تا شهادت، آیت عظمای بزرگ خداوند به حساب می آید. به راستی چرا باید ولادت پیامبران و امامان همیشه با عجایب و شگفتیها همراه باشد؟ حضرت موسی علی نبینا و...

در كعبه شد پديدار و به محراب شد شهيد نازم به حسن مطلع و حسن ختام وى

IMAGE

Thursday, 15 August 2013 در كعبه شد پديدار و به محراب شد شهيد    نازم به حسن مطلع و حسن ختام وى هنگامى كه پيغمبر آينده اسلام به سن سى سالگى رسيد، حادثه‏اى بس بزرگ در شهرمكه روى داد كه از هرجهت بى‏نظير بود، و بيش از هر كس به خاندان آن حضرت مربوط مى‏شد. اين حادثه بزرگ ولادت على (عليه السلام) در خانه كعبه...

جوان خجسـته

IMAGE

Wednesday, 14 August 2013   او به تدریج بزرگ می شد و در میان همسالان خود، در کردار و گفتار، چهره ای متمایز از آنان می یافت. در همان ایام که سن و سالی چندان هم نداشت با دوستانش در کنار چاهی بازی می کرد. ناگهان پای یکی از آنان در کناره ی چاه لغزید و پیش از آنکه در چاه افتد، حضرت مولا امیرالمومنین علی علیه...

نوزدهم رمضان/نخستين شب قدر، شب ضربت خوردن حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام -40ق

IMAGE

Thursday, 15 August 2013     قدر، شب مقدرات ترجمه سوره قدر: ما اين قرآن عظيم الشان را (كه رحمت واسع و حكمت جامع است) در شب قدر نازل كرديم و چه تو را به عظمت اين شب قدر آگاه تواند كرد. شب قدر (به مقام و مرتبه) از هزار ماه بهتر و بالاتر است در اين شب فرشتگان و روح (جبرئيل) به اذن خدا (بر مقام ولايت نبى و امام عصر...

امام علی پدرِ مهربان یتیمان

IMAGE

Thursday, 15 August 2013   آنچه براى مردان خدا حائز اهمیت است، خشنودى ذات پاك اوست، و امیرمومنان امام على علیه السلام مردى كه براى رضاى خدا چنان در جبهه جنگ شمشیر مى ‏زند و پایمردى نشان مى ‏دهد كه هیچ پهلوانى را یاراى مقاومتش نیست، در نیمه ‏هاى شب چنان اشك مى ‏ریزد و بدرگاه خداوند زارى و سرانجام به...

شهادت حضرت علی علیه السلام

IMAGE

Friday, 18 July 2014         علي عليه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت به كوفه در صدد حمله به شام بر آمد و حكام ايالات نيز در اجراي فرمان آنحضرت تا حد امكان به بسيج پرداخته و گروههاي تجهيز شده را بخدمت وي اعزام داشتند. تا اواخر شعبان سال چهلم هجري نيروهاي اعزامي از اطراف وارد كوفه شده و به...

جنگ احزاب

IMAGE

Wednesday, 14 August 2013   پس از نبرد احد، جنگ احزاب رخ داد. بار دیگر قریش و اعراب از نو خود را برای نبرد با اسلام آماده کردند. حضرت امام علی علیه السلام جریان این جنگ را چنین بیان می کنند: « قریش و اعراب میان خود عهد کرده بودند که از راه خود باز نگردند مگر آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ما،...

دو عصر امیرالمؤمنین پس از رسول الله صلی الله علیه و آله

IMAGE

Thursday, 15 August 2013 حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام پس از رحلت جانگداز رسول الله صلی الله علیه و آله دارای دو عصر و دوره بودند: عصر اول: عصری که در آن دوران خانه نشین گشت- حدود 25 سال- و به جز اندکی از مردم با وی تماس و برخورد نداشتند چرا که نزدیک شدن مردم به ایشان و نیز بالعکس نزدیکی...

جنگ احد

IMAGE

Wednesday, 14 August 2013   سپاه قریش شکست خورده و اندوه زده در حالی که دلیران و پهلوانانش به خاک و خون غلطیده بودند به مکه بازگشت. بزرگان قریش خود را آماده ی نبرد دیگری می کردند تا با پیروزی در آن ننگ و ذلتی را که در میدان بدر نصیب آنان شده بود پاک کنند و دعوت و مکتب پیامبر را از میان بردارند. حضرت علی...

ضربه ابن ملجم

IMAGE

Thursday, 15 August 2013  شهادت در محراب عبادت جنگ نهروان پايان يافت وعلى عليه السلام به كوفه مراجعت فرمود، ولى عده‏اى از خوارج كه در نهروان توبه كرده بودند دوباره زمزمه مخالفت‏سردادند وبناى فتنه وآشوب گذاشتند. على عليه السلام براى آنان پيام فرستاد وآنان را به آرامش دعوت كرد واز مخالفت‏با...

جنگ بدر

IMAGE

Wednesday, 14 August 2013   قریش نیرو و قوای خویش را برای جنگ با پیامبری که در مدینه جامعه ای اسلامی بنیان نهاده بود و ستمگران را تهدید می کرد، گرد آورده و هزار مرد جنگی و مسلح را به مدینه روانه کرد. این در حالی بود که سپاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چندان از قدرت نظامی چشمگیر و قابل اعتنایی...

حضرت علـــی عليه السلام در دوران پـيامبـر

IMAGE

Wednesday, 14 August 2013 حضرت علـــی عليه السلام در دوران پـيامبـر هجــرت پس از آنکه عهدنامه ی ملعون از میان رفت و در بازوی قدرتمند دعوت اسلامی هیچ خللی پدید نیامد، قریش مجبور شد به بنی هاشم اجازه دهد تا در مکه رفت و آمد کنند و با مردم در آمیزند. عموی بزرگوار و پشتیبان آن حضرت، حضرت ابوطالب علیه السلام...

غدير ولایت

 

جبرئيل گفت يا رسول الله خدايت سلامم مي‌رساند و مي‌فرمايد ما هيچ نبيّي از انبيا و هيچ رسولي از نسل خود را قبض روح نكرده‌ايم، مگر پس از كمال و تماميت دين و تاكيد حجت و دليل بر ابقا و پايداري در دين. اكنون نوبت تو رسيده كه دو فريضه از احكام شريعت باقي مانده را به قوم خود و به ملت اسلام ابلاغ كني: نخست حج خانه خدا و پس از آن ولايت خليفه جانشين خودت مي‌باشد. آري اين است فلسفه غدير كه از سوي حضرت رحمان بر خاتم پيامبران خود ابلاغ كرد كه چون پيغمبر اين فرمان را از سوي پروردگار يافت دستور داد اعلان نمايند و به اطراف حجار مبلغيني فرستند كه به مردم برسانند كه پيغمبر خدا اراده حج خانه خدا نموده است تا اين وظيفه آسماني را مانند ساير احكام شريعت عملاً به شما مسلمانان تعليم فرمايد هركس از هر كجا استطاعت مالي و بدني دارد خود را به قافله رسول خدا برساند. پيغمبر اكرم از مدينه بيرون رفت و گروهي كثير به او پيوستند و چشم بر حكم و گوش بر فرمان او داشتند كه چگونه عمل حج را برگزار مي‌نمايد و مي‌آموزد. در بيرون شهر مدينه قريب هفتاد هزار تن به پيامبر پيوستند به عدد اصحاب موسي عليه‌السلام كه هفتاد هزار نفر بودند و با موسي به ميقات رفتند. در اين سفر همان طور كه موسي نسبت به بقيه قوم بني‌اسرائيل درباره هارون عهد و ميثاق گرفت پيغمبر خاتم الانبيا نسبت به علي كه او را به منزله هارون براي موسي مي‌دانست عهد و ميثاق گرفت پيامبر با هفتاد هزار نفر حركت كرد در حالي كه در زبان همه تكبير و تسبيح بود و تمام كوه و صحرا را طنين لبيك لبيك مردم مسلمان پر كرده بود. از اطراف آن قدر به او پيوستند كه جمعيتي حدود180 هزار نفر با رسول خدا حج گذاردند و پيغمبر تمام مناسك و اعمال حج را از حين حركت تا برگشت به وطن عملاً به آنها تعليم فرمود. در مكه و در مني باز جبرئيل نازل شد و ابلاغ سلام نمود و گفت يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك، يا رسول خدا خدايت سلامت مي‌رساند مي‌فرمايد آنچه از سوي پروردگارت بر تو فرود آمده به ديگران آگاهي‌بخش و وصي و خليفه و جانشين خود را معرفي كن او كسي است كه علم وميراث انبيا بايد نزد او محفوظ بماند و تابوت شهادت و اسرار ولايت و آثار نبوت انبيا را بايد به او بسپاري او ولي خدا و ولي هر مؤمن است. پيامبر اكرم از منافقين قوم كه تازه مسلمان بودند و به نفاق و شقاق مي‌پرداختند بيمناك بود كه مبادا با گفتن اين بيان از اطراف او پراكنده شوند و سبب پراكندگي و تشتت افكار مسلمين گردند خاصه كه در بين اعمال حج است. رسول خدا مي‌خواست اعمال حج تمام شود و مأموريت خود را ابلاغ فرمايد و چون گروهي بسيار در جنگ‌ها به دست علي كشته شدند علي مبغوض گروهي ظاهربين مادي بود پيامبر بيمناك بود و راهي جز ابلاغ نداشت و منتظر فرصت مناسب‌تري بود ضمناً استمداد نمود كه خداوندا مرا از شر و نفس اماره عهدشكنان مصون دار.

جبرئيل رفت و برگشت در مسجد حنيف باز همان آيه را آورد و تاكيد نمود كه به عهد خود درباره عهد علي قيام كن و علي را در ميان مردم به خلافت و جانشيني خود براي حفظ آثار انبيا و مواريث پيامبران برگزين و رسول اكرم مترصد مقامي واجد شرايط بود كه آخرين امر خدا را ابلاغ فرمايد تا به غديرخم رسيد اين دامنه كوه سه كيلومتر تا جحفه ميقات حاجيان فاصله دارد. جبرئيل نازل شد آيه عصمت و تضمين را آورد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس، رسول خدا با اطمينان قلب ايستاد و فرمود شترها را بخوابانيد و رفتگان را كه تا جحفه رسيده بودند برگردانيد و عقب افتادگان را برسانيد و اذان جامع دهيد كه خبر مهمي را بايد به فرمان خدا ابلاغ نمايم و در آنجا كه امروز مسجد غدير است فرود آمد.

غدير كجاست؟

بين مكه و مدينه از طرف سلسله جبال جحفه فراز و نشيب وسيع كوهستاني كه به دشت منتهي مي‌گردد و سر چهار راه مختلف كشورهاي جزيره العرب قرار گرفته كراع غديرخم گويند و كراع در لغت پايان مسيل و انتهاي سرآب است و غدير به معني آبريز و مصب است و خم محل جمع شدن آب است گودالي كه آب در آن جمع مي‌شود خم گويند و جحفه سرزمين خشك را گويند و شيب وسيع كوهستان جحفه در 64 كيلومتري مكه سر راه مصر و شام و ميقات اكثر مردم اين دو منطقه است و چهار راهي است براي قوافل حجاج كه به طرف نجد و رياض، كوفه، عراق، شامات، فلسطين، يمن، حضرموت و كرانه‌هاي درياي مديترانه از ينبوع و خليج فارس و اقيانوس هند قرار دارد. از سراشيبي اين مركز هر قبيله و هر طايفه و هر ملت و هر نژاد به كشورهاي خود عزيمت مي‌نمايد اين مركزي است كه محل خداحافظي ملل مختلف اسلامي است كه از اينجا از هم جدا شده و به اوطان خود برمي‌گردند.

مجمع غدير

در مجمع غدير خم كه در دامنه كوهي بلند و داراي نشيب و فراز فراخي كه تخته سنگ‌هاي بزرگي در اطراف آن قرار داشت بزرگترين مجمع متشكل اسلامي شكل گرفت كه بنابر روايت‌هاي مختلف 120 هزار و به قولي 141 هزار و به روايتي 18 هزار در آن مجمع حضور داشتند كه در 18 ذيحجه منعقد شد هوا گرم بود و جمعيت انبوه و بي‌شمار پست و بلند دامنه كوه‌ها را گرفته و عباها را بپا مي‌بستند و روي تخته سنگ‌هاي پهن و گرم مي‌نشستند در كشورهاي بزرگ جمعيت‌هاي بسياري مي‌توانند جمع شوند ولي متشكل به وحدت و يكدلي نيستند تنها جمعيت مزين به توحيد و به وحدت حلقه‌اي به زعامت و رهبري پيامبر اسلام در مجمع غدير بود كه 15 قرن پيش با نظام احسني ترتيب و تشكيل يافته بود. عقيده واحد، هدف واحد، منطق واحد، لغت و زبان واحد، يك مجمعي مرتب و مهذب، از حج برگشته، تربيت شده. وفادار به مواثيق در مجمع غدير خم جمع و حاضر بودند و اين مجمع بزرگ‌ترين مجلس از نظر عقيده و ايمان و وحدت امت اسلامي بود اين مجمع با عظمت از جهت جمعيت از نظر خطيب و سخنگو از لحاظ موضوع سخن از جهت موقعيت محل، بي‌نظير و بي‌سابقه بوده و هست. تاكنون دنياي بشريت مجمعي مهيج‌تر و مجلسي باشكوه‌تر و بي‌پيرايه‌تر از مجلس غديرخم نشان نداده است افراد مجلس حاجيان از خانه خدا برگشته، تربيت‌شدگان مكتب حج و مدرسه نبوت و مهد تربيت مهذب پاك بوده‌اند. زمان و مكان هر دو قابل توجه سر چهارراه تفرقه و تجمع در نقطه جدايي و كناره‌گيري در انتظار يك خبر مهم آسماني هستند. پيامبر خدا آنها را جمع نموده و فرمان داده عقب افتادگان برسند و پيش رفتگان برگردند و همه در نشيب و فراز كوه، انبوه نزديك به هم خطبه مهمي را بشنوند.

خطبه غدير

خطبه غدير از تمام جهات متصور اهميت دارد خطبه روح كليه قرآن است و بيش از هزار آيه قرآن در خطبه خوانده شده و جلب توجه نموده اين خطبه بر محور يك آيه دور مي‌زند در حالي كه محور دين و قرآن قرار گرفته است. اهميت خطبه را از دو جمله آيه و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و جمله و الله يعصك من الناس مي‌توان درك نمود. عظمت خطبه از لحاظ گوينده پيامبر خاتم الانبيا عقل كل اشرف رسل و صادر اول پرچمدار توحيد است او بزرگترين منجي عالم بشريت است كه براي نجات بشريت سخن مي‌گويد.

براي پي‌بردن به اهميت خطبه كافي است كه به كتب تأليف شده در خصوص خطبه عطف توجهي شود. بدون ترديد در هيچ موضوعي در اسلام و دنيا اين مقدار تاليف و تصنيف نشده و اين مقدار نظم و نثر موزون و مسجع به زبان‌هاي مختلف مخصوصاً عربي و فارسي گفته نشده است خطبه مهيج و با عظمت غديرخم به قدري عميق و جالب توجه عقول صافيه بودكه حتي دانشمندان غيرمسلمان هم در سطور برجسته تاريخ اسلام چون به موضوع اين خطبه برمي‌خورند جلب توجه آنان را نموده و پيرامون آن مقالات و كتبي نوشته‌اند. اين خطبه روح سخن و نتيجه عمر پيغمبر است اين خطبه حاصل دين و ضامن سعادت و متضمن حساس‌ترين نكات آموزش و پرورش است. اين خطبه آينه روحيه نبوت و امامت است در اين خطبه تحولات آينده و راه فرار از حوادث كشنده و نجات از طغيان‌هاي اجتماعي و سركشي‌هاي متمردين جاه طلب و مصون ماندن از خداع و مكر جاه‌طلبان تلويحاً‌ و تصريحاً يادآور شده است، سعادت و رستگاري را در سايه ولايت مطلقه علي و خاندان تربيت شده مكتب ولايت معرفي و ارايه نموده است در اين خطبه سر بقاي دين را ولايت مطلقه خاندان سيدالمرسلين قرار داد و ضامن رستگاري و سعادت بشر چنگ زدن به حبل الله المتين و اعتصام به عترت خاتم النبيين معرفي فرمود.

مخاطب او يكصدوبيست هزار نفر شاگردان تربيت شده مكتب اسلام بودند كه استطاعت عقلي و مالي و نيروي بدني و جاني و فهم و شعور كافي داشتند و از معارف دين و تعاليم قرآن به قدر وسع سيراب شده بودند. نشانه اهميت موضوع خطبه از اين استنباط مي‌شود:

1- آيه تبليغ متضمن مصونيت است كه والله يعصك من الناس، خدا تو را از كيد مردم مصون مي‌دارد.

2- تهديد براي پيامبر است كه اگر ابلاغ نشود هيچ ابلاغ نشده. ان لم تفعل فما بلغت رسالته اگر ابلاغ نكني مثل اين است كه هيچ ابلاغ نشده.

3- پياده شدن پيامبر در غير موقع و غير منزل و محل فرود دليل بارزي است.

4- آن هم ميان سنگلاخ دامنه كوهستان پر از نشيب و فراز پر از تخته سنگ‌هاي داغ

5- در ساعات گرم روز به طوري كه حاجيان عبا را به پا مي‌بستند و در سايه شتران و پناه سنگ‌ها مي‌نشستند و مي‌گفتند چه خبر است كه اينجا امر به توقف فرمود.

6- برگرداندن رفته‌گان كه تا جحفه رسيده بودند

7- رساندن عقب ماندگان قافله حاجيان كه دنباله قافله مدتي عقب بودند.

8- منبري بلند از جهاز شتر ساختن كه در آن منطقه پهناور 120 هزار نفر همه بتوانند پيغمبر را ببينند و سخن او را بشنوند.

9- با آن حالت خستگي اعمال حج بر بالاي منبر رفتن و ايستادن و چند ساعت سخن گفتن.

10- از مردم اقرار و اعتراف گرفتن همه نشانه اهميت مطلب است.

11- صدها آيه از قرآن بر اثبات گفتار خود خواندن.

12- احضار علي و بالابردن او به منبر و گرفتن بازوي او و به مردم معرفي كردن.

13- اقرار گرفتن به معني الست اولي من انفسكم- قالوا بلي النبي اولي بالمومنين من انفسهم.

14- و ابلاغ من كنت مولاه فهذا علي مولاه و تشريح معني مولويت.

15- نزول آيه اكملت لكم دينكم و ابلاغ نمودن آيه رضيت لكم الاسلام دينا با اين همه دلايل آيا بازهم جاي شك و ترديد باقي مي‌ماند.

ابن مغازلي مي‌نويسد درباره حديث غدير يك صد نفر با شخصيت اين حديث را روايت كرده‌اند كه از آن جمله عشره مبشره‌اند و مورد قبول فريقين است و بيش از 30 هزار حديث در فضايل علي عليه‌السلام نقل شده است در خطبه غدير كه 81 روز قبل از رحلت آن حضرت است مفاد سي هزار حديث مستند به قرآن و منطق وحي را براي آن جمعيت انبوه متذكر شد و تجديد مطلع نمود كه ابهامي باقي نماند.

خطبه غدير سند جاودانه اسلام

موضوع خطبه غديرخم مشعشع‌ترين سند مستدل ولايت كليه الهيه است كه به نص قرآن علت العلل وضع شريعت و احكام معرفي فرموده. اين خطبه حاكي همه احكام و قوانين اسلام است كه ضامن قبول عبادت را ولايت قرار داد. اين خطبه راهنماي حل مشكلات احتمالي است كه در آينده پس از پيامبر رخ داده و راه نجات و نجاح و رستگاري است كه پيش‌آمد حوادث و سوانح براي حل مشكلات نشان مي‌دهد و ترجمان عملي آن را معرفي مي‌فرمايد و اين خود معجزه اي بزرگ است. موضوع خطابه غديرخم پر ارزش‌ترين حوادث عالم آموزشي است كه اگر اين تعليمات و آموزش عالي آسماني در آن مجلس با عظمت آموخته نمي‌شد بشر در جهالت و ضلالت بيشتري قرار مي‌گرفت. آيه كريمه و ان لم تفعل فما بلغت رسالته حاكي همين حقيقت است. هدف مقدس دين اسلام پرورش انسان‌هاي مستعد و تقويت استعدادهاي لايق است و اين تربيت و تعليم جز از راه ايمان به غيب و عقيده به ولايت مطلقه الهي حاصل نمي‌شود. آنان كه ايمان به قرآن و كتب آسماني قبل از تو داشته باشد و به آخرت يقين نمايند ونماز گذارند و زكات بدهند رستگارند و تنها كسي كه مي‌توانست بعد از پيامبر اين برنامه عالي را اجرا كند و گسترش دهد فقط و فقط علي‌بن ابيطالب بود و لذا پيامبر چندين بار با سوگند به نام مقدس خداوند فرمود که اين انتخاب خداوند است و من مبلغ آن هستم و اگر علي نباشد كه قرآن را به شما بياموزد، تمام شريعت معطل خواهد ماند و مثل اينكه پيامبر و قرآني نيامده و نبوده است. رفتار خلفاي اموي و عباسي اين حقيقت را نشان داد كه اگر موضوع خطبه مهيج و عميق غدير خم نبود مردم نابخرد با دين و قرآن به نفع خود بازي مي‌كردند. به تاريخ مفصل اسلام مراجعه كنيد، تنها علي و اولاد او مخصوصاً امام حسين بود كه اهميت و عظمت قرآن و اسلام و دين و فضيلت را كه ترجمان عملي آن پدرش بود به جهانيان و جهان انسانيت ثابت نمود و به رنگ خون برنامه اسلام را نوشت تا از دستبرد حوادث مصون بماند. خطبه غديرخم عميق‌ترين خطبه مستدلي است كه هر كلمه‌اش ريشه و اصل زندگي و معنويت انسانيت است اگر پيامبر در خطبه غدير خم علي را معرفي نمي‌كرد ملجاء و مرجع مهام امور اجتماعي چه كسي بود كه بتواند معضلات و مشكلات متوالي و متناوب دين را حل و فصل كند مگر ابوبكر نبود، كه در پاسخ مسائل مردم مسلمان درمانده شد و مي‌گفت اقيلوني اقيلوني و نحن لست نجير منكم و فيكم ابوالحسن يعني اي مردم از من دست بداريد در حاليكه ابوالحسن علي در ميان شماست او بر هر مشكلي فائق است و تصريح بر افضليت علي نمود. مگر عمر نبود كه در پاسخ مسائل كتبي و شفاهي درمانده شد و 26 بار گفت لولا علي لهلك العمر اگر علي نبود عمر هلاك شده بود. مگر عثمان نبود كه صدور ناسخ و منسوخ احكام و سخنان متعارض و نادرست و تقسيم بيت‌المال بين اقوام و خويشانش به نقل مورخين سني بر او شوريدند و باز دست توسل به سوي علي دراز كرد و از او كمك خواست ولي ديگر دير شده بود و او كشته بيعدالتي خويش شد در حالي كه علي كشته فضيلت و عدالت خويش گرديد.

موضوع خطبه نصب خليفه و وزير و وصي و جانشين آسماني است و كسي كه خطبه درباره او ايراد شد امام علي بن ابيطالب است. جابربن عبدالله انصاري مي‌گويد در كنار كعبه در محضر پيامبر بودم كه علي وارد شد رسول خدا دست به كعبه زد و فرمود: به خدايي كه جانم به دست اوست ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه اين مرد و پيروانش در روز قيامت رستگارانند. فرمود: او نخستين كسي است كه به من گرويد او از همه شما در پيمان خدا پايدارتر است او در اطاعت و اجرای اوامر خدا استوارتر است او نسبت به مردم عادل‌تر و مهربان‌تر است او در تقسيم بيت‌المال از همه در مساوات دقيق‌تر است درجه ی او در مقام قرب حق از همه برتر است. دوستي او مقياس سنجش ايمان است. او آموزنده تعليمات و شيفته قرآن است. علي نسخه منحصر به فرد دردهاي دروني و بيروني بشر است او صوت و نداي عدالت اجتماعي انسان است او فداكارترين افراد در راه رشد عقلي انسانيت، او صورت اصل انسان كامل است كه خداوند براي نشان دادن قدرت خود به خلايق آفريده است. هيچ مفسري بدون نام علي و تفسير آيات او نمي‌تواند قرآن را تفسير كند. هيچ مورخي بدون نام علي نمي‌تواند از اسلام نامي ببرد زيرا آغاز و انجامش به نام وجود او بوده است هيچ اقتصادي نمي‌تواند در خزانه‌داري و صرف بيت‌المال بدون تعليمات علي برنامه تنظيم كند.

هيچ جنگجويي بدون تعليمات و ترجمان عملي علي در جنگ و اهميت جنگ نمي‌تواند فرماني صادر كند و آييني براي پيكار بنويسد. هيچ گوينده و نويسنده و فصيح و بليغ و هيچ اديب و سخنوري نمي‌تواند بدون مراجعه به منبع علم و فصاحت و بلاغت و ادب و سخنوري علي لطيفه بنويسد و نثري يا نظمي شيرين بدون استدلال به گفتار علي تدوين كند. هيچ متقي و پرهيزگاري نمي‌تواند راه تقوي و پرهيزكاري پيش گيرد مگر از علي آموزد. هيچ قاضي و حاكمي نمي‌تواند قضاوت كند و حكومت نمايد مگر از رويه قضايي علي و حكومت عدالت آميز علي سرمشق بگيرد.

هيچ منشوري در اجتماع بشري براي حفظ اجتماع متشكل انساني بدون توجه به منشور علي براي مالك اشتر نمي‌تواند كافي و وافي باشد. هيچ مرد اخلاقي و رقيق الخلقي نمي‌تواند بدون توجه به صفات متضاد علي و رفتار خليقانه او با طبقات مختلف روشي براي خود انتخاب كند كه مورد پسند جامع باشد او عملاً يار مظلوم و خصم ظالم بود. هيچ متكلمي نمي‌تواند بدون طريقه احتجاج و استحسان و استدلال خود منطق آورد مگر به تعليمات عالي علي مستند گردد هيچ مرد لغوي و محقق رياضي و ادبي و طبيعي و نجومي نمي‌تواند در علم خود بدون استناد به منطق علي سخني مستدل گويد كه سابقه آن در كلام علي نباشد. اين حقايقي است كه در روش عادلانه حكومت دادگسترانه علي و كلماتش در نهج‌البلاغه ديده مي‌شود.

دعای افتتاح از ویژگی های «ساقی کوثر» می گوید


 
دعای افتتاح، منقول از امام زمان ارواحنا فداه (عج) است که توصیه شده تا بهترین لحظات مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان به مدد آن سپری شود. در دعای افتتاح پس از حمد و ثنای الهی نخست به آستان مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله عرض ادب می شود و پس از صلوات بر وجود پر برکت ایشان با یادآوری خاندان آن حضرت، در خواست درود الهی بر تک تک آن بزرگواران می کند. از آن جا که خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله به وسیله حضرت علی علیه السلام ادامه پیدا می کند، این صلوات از ایشان آغاز می شود و به حضرت مهدی (عج) خاتمه پیدا می کند. و در طی آن به اوصافی از حضرت اشاره می شود که با تحلیل قرآنی آنها می توان به حقایق ارزشمندی دست یافت. از جمله اینکه اعتقاد به امامت از ضروری ترین شروط قبول توحید می باشد.
اکنون به برخی از ویژگی های حضرت امیرالمومنین علیه السلام در دعای افتتاح می پردازیم.
امیرالمومنین
امام عصر (عج) ابتداً، امام علی علیه السلام را با لقب «امیرالمومنین» معرفی کرده اند و این خود نکته جالبی است چرا که مقام وصی، عبد، ولایت، حجت، آیت کبری، نبأ عظیم در جای خود شاید خیلی مهم تر از این لقب ایشان باشد اما امام زمان (عج) از مقدم آوردن این لقب هدفی خاص داشته اند و ناگفته پیداست که در حکومت اسلامی، شخص باید دارای صفات و ویژگی هایی باشد تا امیرالمومنین و رهبر شود.
واژه امیر از «مار، یمیر، میره» به معنی طعام دادن و آذوقه خوب برای خانواده تهیه کردن است. (راغب اصفهانی، 1412ق: ص783؛ قرشی، 1371 ش: ج7، ص 324)
از حضرت ابوالحسن علیه السلام سوال شد چرا آن حضرت امیرالمومنین نامیده شد؟ فرمود:
زیرا او مومنین را طعام علمی می دهد مگر نشنیده ای که خدا در کتابش می فرماید: «و نمیر اهلنا» (یوسف/ 65)، «و ما خانواده خود را طعام می دهیم»
در روایت دیگر در جواب این سوال امام باقر علیه السلام فرمودند: «لأنه میره العلم یمتار منه و لایمتار من أحد غیره» (کلینی، بی تا: ج1، ص 412؛ صدوق، بی تا: ج1، ص 160) زیرا حضرت علیه السلام طعام و خواربار علم بود که دیگران از او تغذیه می کردند و احدی غیر از آن حضرت این طور نبود.
همان طور که مفتاح، معنای گشایش و گشودن را در خود دارد، ولایت نیز به کلید تشبیه شده چرا که کلید بازکننده درهای بهشت است. زیرا وقتی ولایت باشد نماز، زکات، روزه و حج، معنا و ارزش پیدا می کنند و در نبودن ولایت، هیچ کدام از این ها، برای انسان سودی نخواهد داشت
امیرالمومنین یکی از القابی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله طبق روایت به حضرت علی علیه السلام اختصاص داد آن گاه که پیامبر صلی الله علیه وآله زنده بودند، امام علی علیه السلام را به عنوان امیرالمومنین لقب داد و معرفی کرد. گرچه پیشوایان دین و ائمه ی معصومین علیهم السلام همه امیرالمومنین هستند ولی این لقب تنها به حضرت علی علیه السلام اختصاص یافت و دیگر ائمه اهل بیت علیهم السلام حاضر نبودند کسی آن ها را امیر المومنین خطاب کند.
وصی رسول
وصی یعنی سفارش شده و جمع آن اوصیاء است. معنای دیگر وصی، اتصال و وصل کردن است و بنابراین در ماده وصی یک نوع ارتباط و اتصال وجود دارد. اصل کلمه وصی به معنای اتصال چیزی به چیز دیگر است. (ابن فارس، 1415 ق: ص 1094) بنابراین وصی کسی است که نوعی ارتباط در ارسال سفارش از وصیت کننده به دیگران دارد و در واقع وصیت آن است که موصی کارش را به کارهای وصی متصل می کند یا کارهای قبل از مرگ یعنی امر دنیا را به کارهای بعد از مرگ یعنی آخرت متصل می کند. بدین سبب معنی اصطلاحی وصیت، اتصال کارهای وصیت کننده به وصی و تداوم آن از ناحیه ی اوست. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: علی بن ابی طالب بعد از من امام، پیشوا و جانشین من است. (مجلسی، بی تا: ج38، ص 90) وصی یکی از امتیازات و صفات حضرت علی علیه السلام است چرا که او وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله است .
عبدالله
مقام بندگی مقدّم بر همه ی ویژگی های کمال در انسان های برگزیده می باشد همان طور که اوصاف پیامبر صلی الله علیه وآله نیز این گونه آورده شده «عبده و رسله». بندگی تنها یک ادعا از طرف بنده و عبد به مولای خود نیست بلکه بالاترین مقام برای انسان بندگی است که براساس تمام مقامات و مراتب کمال به آن نایل می شود و این جاست که علی این عبد خالص خداوند می فرماید:
«الهی کفی بی عزا أن اکون لک عبدا و کفی بی فخرأ أن تکون لی ربا» (مجلسی، بی تا: ج74، ص402)، «ای معبود من این سربلندی برای من بس که بنده ی تو باشم و این برای من کافی است که پروردگارم باشی.»
ولی الله
آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که امامان معصوم علیهم السلام در تأویل و تفسیر، به مقام ولایت علی علیه السلام اشاره کرده اند چرا که آنان به حق مفسران قرآنند از امام باقر علیه السلام روایت است که فرمود: اسلام بر پنج پایه گذاشته شده نماز، زکات، روزه، حج، ولایت. سوال شد: کدام یک از آن ها افضل می باشد؟
فرمود: ولایت از همه آن ها افضل است و کلید آن ها می باشد و راهنمای مردم به آن چهار پایه است.» (مجلسی، بی تا: ج65، ص 332)
همان طور که مفتاح، معنای گشایش و گشودن را در خود دارد، ولایت نیز به کلید تشبیه شده چرا که کلید بازکننده درهای بهشت است. زیرا وقتی ولایت باشد نماز، زکات، روزه و حج، معنا و ارزش پیدا می کنند و در نبودن ولایت، هیچ کدام از این ها، برای انسان سودی نخواهد داشت.
آن گاه که پیامبر صلی الله علیه وآله زنده بودند، امام علی علیه السلام را به عنوان امیرالمومنین لقب داد و معرفی کرد. گرچه پیشوایان دین و ائمه ی معصومین علیهم السلام همه امیرالمومنین هستند ولی این لقب تنها به حضرت علی علیه السلام اختصاص یافت و دیگر ائمه اهل بیت علیهم السلام حاضر نبودند کسی آن ها را امیر المومنین خطاب کند
اخی رسول الله
در روایات بسیاری است که رسول خدا صلی الله علیه وآله با امیرالمومنین علیه السلام خطاب برادری نموده و مرتبه اخوت و نزدیکی را به آن بزرگوار رسانیده است. (زمردیان، 1350 ش: ص 321) مثلا رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی اطاعت من را بر شما واجب گرداند و شما را از عصیان و سرپیچی من نهی فرمود و بعد از من اطاعت از علی علیه السلام را همانند اطاعت من بر شما واجب گرداند و او را برادر و وزیر و جانشین و وارث من قرار داد. (مجلسی، بی تا: ج38، ص 91)
یکی از افتخارات حضرت علی علیه السلام این است که در اوایل هجرت، وقتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله عقد مۆاخات «برادری» بین مهاجرین و انصار برقرار کردند یعنی آنها عقد اخوت خواندند، امام علی علیه السلام را به عنوان برادر خود انتخاب کردند و با او عقد اخوت خواندند. (ایزدی، 1383 ش: 195)
نتیجه گیری
بهترین قالب ارتباطی میان انسان و معبود خود، قالب دعا و نیایش است. دعای افتتاح دربردارنده سه اصل از مهم ترین اصول دین یعنی توحید، نبوت و امامت می باشد. هر کدام از دعاهایی که از پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام به دست ما رسیده، خوانی است آسمانی که برای ما گسترده اند تا از آن بهره گیریم و به غنای معنوی دست یابیم. سخن این است که در لابه لای سطور هر دعا، به قدری حقایق نهفته است که زاد و توشه حرکت همیشگی کاروان انسان ها را به سر منزل انسانیت بسنده است، به این شرط که ژرف در آن ها بنگریم و عبارات آن را که در کمترین کلمات، عمیق ترین معانی را دارند سرسری نگیریم و از آن آسان نگذریم. ذکر صلوات در سخنان ائمه علیهم السلام مورد اهمیت شایانی بوده است به خصوص در دعای افتتاح که، صلوات جامع است، زیرا پس از حمد الهی، بر یکایک معصومین سلام و درود فرستاده شده تا ضمن تصدیق حجیت هر یک از ایشان، بر وجود ملازمت میان سه اصل توحید، نبوت و امامت تأکید گردد.

منابع:
نهج البلاغه.

زندگينامه امام علي بن ابي طالب

 

نام: على بن ابي طالب.
كنيه: ابوالحسن، ابوالحسين، ابو تراب، ابو السبطين و الريحانتين.
ألقاب: اميرالمؤمنين، سيّد الوصيين، سيّد المسلمين، سيّد الأوصياء، سيّد العرب، خليفة رسول الله، امام المتّقين، يعسوب المؤمنين، صهر رسول الله، حيدر، مرتضى، وصى، و... .
منصب: معصوم دوم و امام اوّل شيعيان .
تاريخ ولادت: سيزده رجب سال 30 عام الفيل، 23 سال پيش از هجرت پيامبر اسلام (ص)
محل تولد: مكه معظّمه، داخل كعبه، در بيت الله الحرام (در سرزمين كنونى عربستان سعودى)
تولد در خانه كعبه، فضيلتى است مخصوص حضرت على (ع)، و خداى متعال، تنها به وى چنين امتيازى را كرامت نموده است. نه پيش
از او و نه پس از او، براى هيچ فردى چنين فضيلتى محقق نشده است.
نَسبَ پدرى: ابى طالب (عبد مناف) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف.
حضرت ابوطالب (ع) پس از پدرش، عبدالمطلب، به مدت 44 سال كفيل و پشتيبان حضرت محمد (ص) بود و در ظهور و گسترش اسلام
كمك‏هاى شايانى به آن حضرت نمود و ايشان را از گزند و كيد و كين قريش در امان داشت و بهتر از فرزندان خويش از او حمايت كرد.
مادر: فاطمه بنت اسد بن هاشم.
حضرت على (ع) و برادرانش نخستين هاشميانى بودند كه از پدر و مادر هاشمى تولد يافتند. مادرش (فاطمه بنت اسد) از بانوان بزرگ
صدر اسلام و از نخستين زنانى بود كه پس از خديجه كبرى (س) به پيامبر اسلام (ص) ايمان آورد. حضرت محمد(ص) از سن هشت
 سالگى در دامن پرمهر اين بانوى مجلّله تربيت يافت و بيش از چهل سال از خدمات و حمايت‏هاى او بهره‏مند بود. وى در اين مدت نقش
مادر پيامبر (ص) را بر عهده داشت.
فاطمه بنت اسد به همراه خاندان پيامبر اكرم به مدينه مهاجرت كرد و در همان جا وفات يافت. پيامبر اكرم (ص) در وفات او اندوهگين
 شده و با دست خود و با پيراهن خود، او را كفن كرد و بر وى نماز خواند و به خاك سپرد. سپس ولايت فرزندش، على (ع( را بر وى
تلقين فرمود و اين دعا را در حقش از خداى منان مسئلت نمود:
اللّهُ الَّذى يُحْيي وَيُميتُ وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ اِغْفِرْ لِأُمّي فاطِمَةَ بِنْتَ اَسَدٍ، وَلَقِّنها حُجَّتها، وَوسّعْ عَلَيْها مَدْخَلَها، بِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَالْاَنْبِياءِ الَّذينَ مِنْ قَبْلي فَاِنَّكَ اَرْحَمُ الرَّاحمينَ.(1)
مدت امامت: از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى تا 21 رمضان سال 40 هجرى، به مدت 30 سال، كه در
پنج سال آخر زندگى خلافت مسلمانان را نيز بر عهده داشت.
تاريخ و سبب شهادت: 21 رمضان سال 40 هجرى، بر اثر ضربت شمشير مسمومى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج
نهروان) در شب 19 رمضان بر فرقش فرود آورده بود.
محل دفن: نجف اشرف، در سرزمين عراق.
نظر به اين كه حضرت على (ع) از خباثت باطن بنى اميّه و خوارج عصر خويش آگاه بود، سفارش كرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد
اهانت و هتك حرمت دشمنان قرار نگيرد. به همين دليل، قبر شريف ايشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان، امام
 جعفر صادق (ع) آن را آشكار ساخت و مزار شيعيان و عدالت جويان جهان قرار داد.
همسران: 1. فاطمه زهرا، دختر رسول اللّه (ص)، 2. أمامه بنت أبى العاص، 3. خوله حنفيه 4. امّ البنين بنت حزام، 5. أسما بنت عميس،
 6. ليلى بنت مسعود، 7. ام‏سعيد بنت عروه، 8. محياة بنت امرء القيس. و چند ام ولد.
اميرالمؤمنين على (ع) تا هنگامى كه فاطمه زهرا (س) زنده بود، همسر ديگرى برنگزيد. نخستين بانويى كه افتخار همسرى آن حضرت،
 پس از شهادت فاطمه زهرا(س) را پيدا كرد، أمامه دختر ابى العاص بود كه بنا به سفارش فاطمه زهرا(س) پا به خانه حضرت على (ع)
نهاد. مادر أمامه، زينب، دختر رسول اللّه (ص) و خواهر اعيانىِ (پدر و مادرى) فاطمه زهرا (س) بود.
به هنگام شهادت امام على (ع) در 21 رمضان سال 40 هجرى، چهارتن از همسران عقدىِ ايشان (به نام‏هاى: امامه، اُمّ البنين، اسماء،
ليلى) در قيد حيات بودند.
فرزندان: الف) پسران: 1. امام حسن‏مجتبى، 2. امام‏حسين، 3. محمد حنفيه، 4. عبدالله(اكبر)، 5. ابوبكر (محمد اصغر)، 6. عباس، 7.
عثمان، 8. جعفر، 9. عبداللّه (اصغر)، 10. يحيى، 11، عون، 12. عمر )أطرف)، 13. محمد اوسط، 14. محسن (كه به عقيده شيعيان،
 پيش از تولد، در رحم مادرش، فاطمه زهرا (س) سقط شد(.
ب) دختران: 1. زينب كبرى، 2. ام‏كلثوم كبرى، 3. رقيه، 4. ام الحسن، 5. رمله كبرى، 6. رمله صغرى، 7. ام هانى، 8. ميمونه، 9.
فاطمه، 10. زينب صغرى، 11. ام‏كلثوم صغرى، 12. أمامه، 13. خديجه، 14. ام كرام، 15. ام سلمه، 16. ام جعفر، 17. جمانه، 18. نفيسه.
ميان تاريخ نگاران، در مورد تعداد فرزندان امام على (ع) اختلاف نظر وجود دارد. برخى تعداد آنان را بيش از آنچه ذكر شد و برخى
كمتر از اينان نقل كرده‏اند؛ اما همگى در اين باره متفقند كه نسل آن حضرت (ع) تنها از پنج فرزند استمرار يافت: امام حسن (ع)، امام
حسين (ع)، محمد حنفيه، ابوالفضل العباس و عمر أطرف. و ساير فرزندان ذكور آن حضرت، بدون نسل بودند.
اصحاب وياران: تعداد اصحاب و ياران اميرالمؤمنين (ع) بى شمار است. اسامى برخى از آنان در تاريخ ثبت شده و نام بسيارى از آنان را
كه خالصانه در تقويت و تحكيم حكومت عدل اسلامىِ آن حضرت تلاش نموده و در اين راه سر و جان باختند، جزخداى دانا كسى نمى‏داند.
در اينجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرت اشاره مى‏كنيم:
 
1. اصبغ بن نباته.
2. اويس قرنى.
3. حارث بن عبدالله همدانى.
4. حجر بن عدى.
5. رشيد هجرى.
6. زيد بن صوحان عبدى.
7. سليمان بن صرد خزاعى.
8. سهل بن حنيف.
9. صعصعة بن صوحان عبدى.
10. ابوالأسود دوئلى.
11. عبدالله بن عباس.
12. عبدالله بن بديل.
13. عبدالله بن جعفر.
14. عبدالله بن خبّاب.
15. عبدالله بن أبى طلحه.
16. عثمان بن حنيف.
17. عدى بن حاتم.
18. عقيل بن ابى طالب.
 
 19. عمروبن حمق خزاعى.
20. قنبر.
21. كميل بن زياد.
22. مالك بن حارث نخعى.
23. محمد بن ابى بكر.
24. محمد بن أبى حذيفه.
25. ميثم بن يحيى تمار.
26. هاشم مرقال.
27. ابو ايّوب انصارى.
28. عبيدالله بن ابى رافع.
29. مقدادبن عمرو.
30. قيس بن سعد.
31. شريح بن هانى.
32. احنف بن قيس.
33. سعيد بن قيس.
34. مغيرة بن نوفل.
35. جعدة بن هبيره.
36. ابراهيم بن مالك اشتر.
 
 37. هرم بن حيان.
38. ابوطفيل كنانى.
39. ابو هيثم بن تيهان.
40. ابو ثمامه صيداوى.
41. ابوذر غفارى.
42. ابو رافع.
43. ابو سعيد سعد بن مالك.
44. ابو عمره انصارى.
45. جابربن عبدالله انصارى.
46. جارية بن قدامه تميمى.
47. جندب بن عبدالله ازدى.
48. حبيب بن مظاهر.
49. حذيفة بن يمان.
50. رفاعة بن شداد.
51. سلمان فارسى.
52. سليم بن قيس.
53. محمد بن جعفر طيار.
54. خبّاب بن اَرَت.
 
 
زمامداران معاصر:
1. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص)(1 - 11ق).
2. ابوبكر بن أبى قحافه (11- 13 ق.(.
3. عمربن خطاب (13- 23ق.(.
4. عثمان بن عفّان (23- 35 ق.(.
5. معاوية بن ابى سفيان (35- 60 ق.(.
پيش از هجرت پيامبر اكرم (ص) به همراهى اميرالمؤمنين على (ع) و ساير مسلمانان از مكه به مدينه، در شهر مكه و نواحى حجاز، حكومت واحدى نبود و تشكيلات سياسى أعراب، به قبيله و طايفه محدود مى‏شد. به همين دليل، نمى‏توان حاكم نام دارى را پيش از تشكيل حكومت اسلامى در مدينة الرسول، معرفى كرد. زمامداران ياد شده، همگى پس از هجرت پيامبر (ص)، زمام امور را بر عهده گرفتند.
روابط پيامبر اسلام (ص) با امير المؤمنين، على (ع)
ميان پيامبر اكرم (ص) و امام على (ع) از آغاز تا پايان زندگى آن دو بزرگوار، روابط ويژه‏اى برقرار بود كه در اين‏جا به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم:
پس از وفات عبدالمطلب، قيمومت حضرت محمد(ص) به عمويش ابوطالب واگذار گرديد. ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد، حضرت محمد(ص) را، كه از كودكى به ترتيب، پدر، مادر و جد خويش را از دست داده بود، در سن هشت سالگى به خانه خويش آورده و از او به سان فرزندانشان، بلكه بهتر از آنان، نگه‏دارى نمودند. محبّت و مهربانى با حضرت محمد(ص) تا پايان عمر آن دو ادامه داشت. هنگامى كه حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه(س) ازدواج كرد، زندگى مستقل و مشتركى ر اآغاز نمود؛ اما پيوند او با ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد و فرزندانشان هرگز قطع نگشت.
در سن سى سالگى حضرت محمد (ص)، آخرين فرزند ابوطالب به دنيا آمد. و ابوطالب وى را «على» نام نهاد. تولد على، در خانه كعبه، رويدادى معجزه آسا و بى‏سابقه بود. حضرت محمد (ص) از على، در سنين نوزادى مراقبت مى‏كرد، به‏هنگام خواب، گهواره‏اش را حركت مى‏داد، شير در كامش مى‏ريخت و در برخى مواقع بدنش را مى‏شست و او را در آغوش مى‏گرفت. و به اين صورت، از آغاز زندگى، او را با ألطاف و مهربانى‏هاى خويش آشنا كرد.
هنگامى كه در مكه خشكسالى و قحطى به وجود آمد و تحمل هزينه زندگى عائله ابوطالب بر وى دشوار شد، حضرت محمد(ص) از او خواست تا على را به خانه خويش برد و به اتفاق خديجه از او نگه‏دارى كند. از آن زمان به بعد، هميشه على به‏همراه حضرت محمد(ص) بود. در خانه، در سفر و در هر جايى كه او بود، على نيز بود.
آن حضرت، در هر سال، حدود يك ماه در غار حرا به عبادت و نيايش مى‏پرداخت. رابط بين آن حضرت و خديجه، على بود و بسا تنها انيس او در آن غار نيز على بود و بس. حضرت محمد(ص) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. نخستين زنى كه به وى ايمان آورد، خديجه و نخستين مردى كه ايمان آورد، على (ع) بود. بيشتر اوقات، اين سه نفر در كنار كعبه، به عبادت و خواندن نماز جمعى مى‏پرداختند كه براى ديگران شگفت‏انگيز بود. هنگامى كه حضرت محمد (ص) از جانب خدا با پيام «وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَك الاقرَبينَ»(2) مأموريت يافت كه طايفه و عشيره خويش را پيش از ديگران ارشاد نمايد و آنان را به اسلام دعوت كند، هيچ كس دعوت آن حضرت را لبيك نگفته و حتى برخى از آنان سخنان ايشان را به استهزا گرفتند. در آن جمع، تنها على(ع) دعوت اسلام و پيامبر (ص) را پذيرفت. پيامبر اكرم (ص) دست على (ع) را گرفت و فرمود: «اِنَّ هذا اَخى و وَصيّى وَ خَليفَتى؛(3) اين، برادر، وصى و خليفه من است.».
از اين زمان، كه جز خديجه (س) و على (ع) كسى به پيامبر (ص) ايمان نياورد، على(ع) به عنوان وصى و خليفه آن حضرت معرفى مى‏شد. اين مسئله، يك أمر عاطفى نيست، بلكه فرمان الهى است كه از طريق پيامبر خدا ابلاغ گرديد. از اين تاريخ، مسؤوليت على (ع) نسبت به اسلام و پيامبر خدا (ص) سنگين‏تر شده و احساس وظيفه بيشترى مى‏كرد. هر چه از عمرش مى‏گذشت و دوران نوجوانى را پشت سر مى‏گذارد و به مرحله جوانى مى‏رسيد، عشق و علاقه او به پيامبر اكرم(ص) افزون‏تر شده و دفاعش از محمد (ص) جدى‏تر و شديدتر مى‏گرديد.
اوج ايثارگرى‏هاى على (ع) براى پيامبر اكرم (ص)، در مكه معظمه، در ليلةالمبيت است، هنگامى كه سران قريش پس از مشورت‏هاى بسيار، در دارالنّدوه، به اين نتيجه رسيدند كه چهل نفر از طوايف وقبايل گوناگون مكه، شبانه به خانه پيامبر اكرم (ص) هجوم آورده و او را با شمشيرهاى خويش قطعه قطعه كنند و براى هميشه، صداى اسلام را خاموش كنند. پيامبر اكرم (ص) براى خنثى سازى نقشه آنان، شبانه از خانه خارج و به غار ثور پناهنده شد و على (ع) براى فريب دشمن، داوطلب شده و در بستر پيامبر (ص) خوابيد تا دشمنان از گريز پيامبر (ص) مطلع نشوند.
در اواخر شب، مأموران قريش با شمشيرهاى برهنه وارد اتاق پيامبر شده و به خيال خود، به طور گروهى، قصد حمله به آن حضرت را نمودند؛ ناگهان على (ع) از بستر پيامبر (ص)، برخاست و با آنان به مشاجره پرداخت. مهاجمان كه سراسر وجودشان را خشم فرا گرفته بود، على (ع) را رها كرده و براى يافتن پيامبر (ص) به راه افتادند تا شايد او را بيابند و به قتل رسانند. قرآن مجيد درباره فداكارى على(ع) در ليلة المبيت مى‏فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَه أبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(4).
و هنگامى كه پيامبر (ص) به مدينه مهاجرت فرمود، على (ع) مأموريت يافت كارهاى برزمين مانده پيامبر(ص) را در مكه سامان بخشد، بدهكارى‏هاى ايشان را بپردازد و خاندانش، از جمله دخترش، فاطمه زهرا (س) را از مكه به مدينه كوچ دهد.
در مدينة الرسول، كه نخستين پايه‏هاى حكومت اسلامى به دست تواناى پيامبر اكرم (ص) و مجاهدت‏هاى وصف‏ناپذير صحابه ومسلمانان صدر اسلام بنا نهاده شده بود، نقش على (ع) پس از حضرت محمد (ص) نقش حساس و تعيين كننده‏اى بود، به ويژه پس از آن‏كه على (ع) به دامادىِ پيامبر اكرم (ص) مفتخرشد و بانوى بانوان عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) به همسرىِ آن حضرت در آمد.
دفاع على (ع) از پيامبر اسلام (ص) در جنگ‏ها و غزوات آن حضرت و مبارزه با دشمنان كينه توز اسلام، حقيقت انكار ناپذيرى است كه در تاريخ شيعه و اهل سنّت ثبت و درج گرديده است.
رشادت‏هاى على (ع) در جنگ‏هاى بدر، احد، خندق، خيبر، حنين و ساير غزوات و سريه‏ها، اسلام را بيمه نمود و از گزند مشركان و بدخواهان رهايى بخشيد. اين گونه فداكارى و رشادت‏ها در اعتلاى پرچم اسلام و برپايىِ نظام توحيدىِ اسلامى، علاقه متقابل پيامبر (ص) و على (ع) را دو چندان مى‏كرد. تعابيرى كه از آن حضرت درباره على (ع) نقل شده است، گوياى شخصيت و قرب على (ع) به خدا و رسول خدا (ص) است. به عنوان نمونه، در جنگ خندق (احزاب) هنگامى كه على(ع) براى مبارزه، در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت، پيامبر اكرم (ص) فرمود:
بَرَزَ الْايمانُ كُلُّهُ اِلىَ الشِّركِ كُلِّه‏(5)؛ تمام ايمان در برابر تمام شرك به مبارزه برخاسته است.
پس از آن كه على(ع) با پيروزى و كشتن دشمن خيره سر، از ميدان نبرد بيرون آمد و صداى تكبير مسلمانان فضاى مدينه را معطر ساخت، پيامبر اكرم(ص) درباره على(ع) فرمود:
ضَرْبَةُ عَلىٍ‏ّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْن؛(6)ارزش شمشيرى كه على در روز خندق بر دشمن فرود آورد، از عبادت جهانيان بيشتر است.
سرانجام در سال دهم هجرى، پس از پايان يافتن مراسم فريضه حج و باز گشت حجاج به شهرهاى خويش، پيامبر اكرم (ص) پيش از رسيدن به وطن، مأموريت يافت على(ع) را به عنوان جانشين و خليفه پس از خويش معرفى كند:
يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ؛(7)
اى پيامبر! آنچه از پروردگارت (درباره ولايت على) به تو رسيده است، به مردم ابلاغ نما.
سپس در خطاب به پيامبر (ص)، آمده است:
وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛(8)
اگر آن را انجام ندهى (على را به ولايت برنگزينى) رسالت خويش را به پايان نرسانده‏اى. و خداوند تو را از مردم (آنانى كه با ولايت على مخالفند) ايمن خواهد داشت.
به همين منظور، پيامبر اسلام در ميانه راه مكه و مدينه، در موضعى به نام «غديرخم» كه در سه ميلى «جحفه» قرار دارد، حاجيان و همراهان خويش را گرد آورده و با اين عبارت، على (ع) را به ولايت و جانشينى خويش معرفى كرد:
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَليٌ مَوْلاهُ، اَللّهُمَ وَالِ مَنْ والاه وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَه؛(9)
هر كس كه من مولاى او و أولى به نفس او هستم، اين على مولاى او و أولى به نفس او است. بار خدايا! دوست باش با هر كسى كه با على دوست باشد، و دشمن باش با هر كسى كه با او دشمن باشد! يارى كن كسى را كه او را يارى دهد و واگذار كسى را كه او را واگذارد!
به اين صورت، حضرت على (ع) به عنوان جانشين پيامبر (ص) معرفى شد و به دستور رسول خدا (ص) مردم مأمور شدند در خيمه حضرت على (ع) گرد آمده و اين منصب را به وى تبريك و تهنيت گويند. از ميان مردم، بيش از همه، عمربن خطاب در گفتن تبريك و تهنيت مبالغه مى‏كرد. او خطاب به آن حضرت گفت: «بَخٍّ بَخٍ‏لَكَ يا عَليّ! اَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَمَوْلى‏ كَلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ».(10)
پس از بازگشت به مدينه، چند ماهى نگذشته بود كه رحلت جانگداز پيامبر اسلام(ص) مسلمانان را در اندوهى بزرگ فرو برد و ابر سياه فقدان پيامبر (ص) بر سر مسلمانان سايه افكند. در هنگامى كه حضرت على (ع) با مساعدت برخى از خويشاوندان خود و بنا به سفارش پيامبر اكرم (ص) به كار غسل و كفن نمودن بدن مطهر آن حضرت سرگرم بود، برخى از صحابه در سقيفه بنى ساعده گرد آمده و درباره جانشينىِ پيامبر اكرم (ص) به رايزنى و مجادله پرداختند و سرانجام، ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان نخستين خليفه برگزيدند و حق على (ع) را كه از جانب پيامبر اكرم(ص) به آن تصريح شده بود، ناديده گرفتند. پيامبر اكرم (ص) در حيات با بركت خويش بارها اين موضوع را پيش بينى كرده و براى پيش‏گيرى از آن، به مردم درباره مقام و منزلت على (ع) آگاهى مى‏داد. روايت ذيل نمونه‏اى از سخنان پيامر اسلام(ص) درباره حضرت على (ع) است كه ابراهيم بن ابى محمود از امام رضا (ع) و ايشان از پدر و اجدادش نقل مى‏كند:
عَنْ عَليّ‏بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: يا عَلىّ أنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدي، فَوَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَكَ وَاعْتَدى‏ عَلَيْكَ وَطُوبى‏ لِمَنْ تَبَعَكَ وَلَمْ يَخْتَرْ عَلَيْكَ...(11)؛
اما زين العابدين (ع) فرمود: پيامبر اكرم (ص) خطاب به امام على بن ابى‏طالب (ع) فرمود: اى على! پس از من تو مظلوم هستى. پس واى به حال كسى كه به تو ستم و تعدى نمايد و خوشا به حال كسى كه از تو پيروى كرده و عليه تو اختيار نكند.
اى على! تو پس از من مبارزه خواهى نمود. پس واى به حال كسى كه باتو نبرد كند و خوشا به حال كسى كه در ركاب تو بجنگد.
اى على! تو همانى كه به كلام من سخن مى‏گويى و با زبان من تكلّم مى‏كنى. پس واى به حال كسى كه كلام تو را رد كند و خوشا به حال كسى كه سخن تو را بپذيرد.
اى على! تو پس از من سرور اين امتى و پيشواى آنان و جانشين من در بين آنان هستى. كسى كه از تو جدا شود، روز قيامت از من جدا خواهد شد. كسى كه با تو باشد، روز قيامت با من خواهد بود.
اى على! تو نخستين ايمان آورنده به من و تصديق كننده‏ام هستى. و تو اولين كسى هستى كه در كارم به من كمك كردى و همراه من با دشمنم جنگيدى. و تو نخستين نمازگزار با من بودى در حالى كه مردم در آن هنگام در غفلت نادانى بودند.
اى على! تو اولين كسى هستى كه با من از زمين برانگيخته مى‏شوى و نخستين كسى كه با من از صراط مى‏گذرى. و خداى من، عزّوجلّ، به عزّتش سوگند ياد كرده است كه از صراط نمى‏گذرد مگر كسى كه برات ولايت تو و امامان از فرزندانت را داشته باشد. و تو نخستين فردى هستى كه بر حوض من (كوثر) وارد مى‏شوى كه دوستانت را از آن سيراب و دشمنانت را از آن باز مى‏دارى.
و هنگامى كه در مقام محمود جاى گرفتم، تو همنشين من هستى كه از دوستان ما شفاعت كنى و تو از آنان شفاعت مى‏كنى. و تو نخستين كسى هستى كه در بهشت داخل مى‏شوى و پرچم من، كه لواى حمد است، بر دست تو است. و اين پرچم، هفتاد شقّه است كه هر شقّه آن وسيع‏تر از خورشيد و ماه است. و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى كه ريشه‏اش در خانه تو و شاخه هايش در خانه‏هاى شيعيان و دوستداران تو است.
روابط امام على (ع) با خلفا
پس از رحلت جانسوز پيامبر اسلام (ص) در حالى كه حضرت (ع) با تعدادى از خواص به تجهيز جنازه آن حضرت مشغول بودند، گروهى از انصار و مهاجران، در سقيفه بنى ساعده تجمع كرده و درباره زمامدار پس از پيامبر (ص) به گفتگو پرداختند. گروه مهاجر با تمسك به مسئله سبقت در اسلام و نزديكى به پيامبر (ص)، خلافت را از آن خود دانسته و ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان خليفه رسول اللّه(ص) انتخاب كردند.
مهاجران و انصار، كه فرمان خدا و رسولش (ص) درباره ولايت و حكومت امام على (ع) (در غدير خم) را ناديده گرفته بودند، در تحكيم پايه‏هاى حكومت خليفه اوّل كوشيدند و همگان را به بيعت با وى ترغيب نمودند و مخالفان سقيفه بنى ساعده را با تهديد وادار به انقياد و تسليم كردند. در اين ميان، حضرت على (ع) و بزرگان بنى‏هاشم و برخى از صحابه پيامبر (ص) كه يقين به رهبرى و ولايت امام على (ع) داشتند، از بيعت با ابوبكر امتناع كرده و با تحصن در خانه فاطمه زهرا (س) مخالفت خود را با خلافت ابوبكر اعلام نمودند؛ اما رفتار حكومت با آنان خشونت‏آميز بود، به طورى كه براى بيرون بردن حضرت على (ع) و طرفداران ولايت ايشان، درِ خانه فاطمه (س) را آتش زدند و به خانه‏اى كه پيامبر (ص) بدون اجازه وارد آن نمى‏شد، هجوم آورده و با بى‏حرمتىِ تمام، حضرت على (ع) و يارانش را به مسجد برده و مجبور به بيعت ساختند. در اين هجوم وحشيانه، حضرت فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آسيب فراوانى ديد و بر اثر آن، حملش سقط گرديد.
حضرت على (ع) پس از تثبيت حكومت ابوبكر، چاره‏اى جز سكوت و كناره‏گيرى از سياست نديد. به همين دليل، حدود 25 سال، در عين راهنمايى و يارى رسانى به مسلمانان و خلفاى سه‏گانه، خانه‏نشينى را اختيار و با كرامت نفس، از گرفتن حق مسلّم خويش چشم‏پوشى كرد. خلفاى سه‏گانه (ابوبكر، عمر و عثمان) كه امام على (ع) را آينه تمام نماى پيامبر (ص) دانسته و رقيب خويش مى‏پنداشتند، از گوشه‏گيرى و خانه‏نشينى آن حضرت استقبال كرده و او را با ترفندهاى گوناگون، از صحنه سياست و حكومت خارج نمودند.
رويدادهاى مهم
1. تولد حضرت على(ع) در خانه خدا(كعبه)، در سيزده رجب سال سى‏ام عام‏الفيل.
2. درخواست حضرت محمد (ص) از عمويش، ابوطالب براى بردن فرزند كوچكش، على (ع) به خانه خويش، و تلاش آن حضرت و همسرش خديجه كبرى براى تربيت و پرورش حضرت على (ع).
3. گرويدن همزمان خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به اسلام و پيامبر اكرم(ص)، در نخستين روزهاى بعثت.
4. همراهى حضرت على (ع) با پيامبر (ص) در غار حرا.
5. اقتداى خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به نماز پيامبر اسلام (ص) در مسجد الحرام.
6. محاصره خاندان عبدالمطلب در شعب ابى‏طالب، به مدت سه سال، به جرم پشتيبانى از حضرت محمد (ص).
7. درگذشت ابوطالب، پدر حضرت على (ع) در مكه معظمه، پس از رهايى از محاصره در شعب ابى‏طالب، و اندوه پيامبر (ص) در وفات او.
8. خوابيدن على (ع) در بستر پيامبر اسلام (ص)، در ليلة المبيت.
9. ديدار على(ع) با پيامبراكرم(ص) در غار ثور(پنهان‏گاه پيامبر(ص) در شب هجرت).
10. دستور پيامبر(ص) به على(ع) در بازگرداندن امانت‏هاى مردم كه نزد پيامبر(ص) بود، اداى ديون آن حضرت و آوردن خاندان پيامبر(ص) از مكه به مدينه (در ايّام هجرت).
11. ايجاد پيمان برادرى بين هر دو نفر از مسلمانان در سال اول هجرى و عقد اخوت ميان پيامبر اسلام (ص) و على (ع) در مدينه.
12. ازدواج على (ع) با فاطمه زهرا (س)، دختر رسول خدا (ص)، در سال دوم هجرى در مدينه.
13. وقوع جنگ بدر ميان مسلمانان و قريش، در سال دوم هجرى و رشادت‏هاى على (ع) و حمزه سيدالشهداء در اين نبرد.
14. فداكارى‏هاى على (ع) در جنگ احد و محافظت از پيامبر اكرم (ص) در صحنه‏هاى خطير اين جنگ در شوال سال سوم هجرى.
15. وفات فاطمه بنت اسد، مادر على (ع) در مدينه، در سال چهارم هجرى.
16. وقوع جنگ بنى مصطلق ميان مسلمانان و مشركان طايفه بنى مصطلق و دلاورى‏هاى على (ع) براى پيروزى پيامبر (ص) در اين نبرد، در شعبان سال پنجم هجرى.
17. محاصره مدينه توسط مشركان قريش و طايفه‏هاى هم پيمان آنها و وقوع جنگ خندق (احزاب)، در شوال سال پنجم هجرى، و كشته شدن عمرو بن عبدود به دست على (ع) در اين نبرد.
18. وقوع جنگ‏خيبر ميان مسلمانان و يهوديان، در سال هفتم هجرى، و كشته شدن مرحب و برادرش حارث و تعدادى از دلاوران يهود به دست على (ع) و كندن درِ دژ قموص (از دژهاى هفت‏گانه خيبر) توسط آن حضرت و پيروزى مسلمانان.
19. مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى نبرد با مشركان وادىِ‏يابس، در سال هشتم هجرى، و پيروزى تحسين برانگيز حضرت على (ع) در اين نبرد (جنگ ذات السَلاسل).
20. اعطاى پرچم اسلام به على (ع) توسط پيامبر اكرم (ص)، در هنگام فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و همراهى على (ع) با پيامبر اكرم (ص) در فرو ريختن بت‏ها و مجسمه‏ها از ديوار كعبه.
21. وقوع جنگ ميان مسلمانان و دو قبيله هوازن و ثقيف در وادىِ حنين، پس از فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و رشادت‏هاى على (ع) در اين نبرد و كشته شدن چهل نفر از قهرمانان مشرك به دست آن حضرت.
22. وقوع جنگ تبوك ميان مسلمانان و وابستگان حكومت روم، در سال نهم هجرى، و باقى ماندن على (ع) به دستور پيامبر اكرم (ص) در مدينه، در غياب رسول خدا(ص).
23. نازل شدن سوره برائت، در سال نهم هجرى، و مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى ابلاغ اين سوره به مردم مكه.
24. همراهىِ حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين(ع) با پيامبر اكرم (ص)، در جريان مباهله نصاراى نجران، در سال دهم هجرى.
25. اعزام حضرت على(ع) به يمن از سوى پيامبر اكرم(ص) در سال دهم هجرى.
26. مسافرت پيامبر اكرم (ص) و خاندان او و مسلمانان به مكه معظمه، براى انجام فريضه حج، در سال دهم هجرى (معروف به حجّة الوداع)، و پيوستن على (ع) به آنان پس از مراجعت از يمن.
27. انتصاب على(ع) به ولايت و خلافت مسلمين به دست پيامبر(ص) در مكانى به نام «غديرخم»، ميان مكه و مدينه، در بازگشت از سفر حجّةالوداع، در سال دهم هجرى.
28. رحلت جانگداز پيامبر خدا(ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى، و تغسيل، تكفين و تدفين بدن مطهر آن حضرت توسط حضرت على (ع) و طايفه بنى‏هاشم، در مدينه طيّبه.
29. ناديده گرفتن حق امام على(ع) از سوى مهاجران و انصار در گزينش خليفه مسلمين، پس از رحلت پيامبر (ص).
30. امتناع امام على(ع)، فاطمه زهرا(س)، بنى هاشم و گروهى از صحابه سرشناس پيامبر اكرم(ص) با خلافت ابى بكر و اجتماع اعتراض‏آميز آنان در خانه فاطمه(س).
31. هجوم مأموران خليفه به دستور عمربن‏خطاب به خانه فاطمه (س) و سوزاندن درِ خانه و دستگير نمودن معترضان و بردن آنان به مسجد براى بيعت اجبارى با ابوبكر.
32. مصدوم و مجروح شدن فاطمه زهرا (س)، همسر امام على (ع)، در هجوم مأموران خليفه به خانه آن حضرت.
33. گرفتن باغ فدك از فاطمه زهرا (س) و على (ع) توسط زمامداران وقت و عدم اعتنا به اعتراض فاطمه زهرا (س).
34. اندوه شديد على (ع) در وفات مظلومانه فاطمه زهرا (س) پس از 45 روز بيمارى ممتد.
35. تلاش على(ع) در جمع‏آورىِ قرآن و تنظيم و تفسير آن، در ايّام خانه‏نشينى آن حضرت.
36. يارى رسانى امام على (ع) به خلفاى وقت، در حل معضلات اجتماعى و مسائل شرعى.
37. حضور على (ع) در شوراى شش نفره‏اى كه عمر بن خطاب براى تعيين خليفه پس از خود برگزيد.
38. محروميت على (ع) براى بار سوم از رسيدن به خلافت اسلامى و واگذارىِ آن به عثمان بن عفان توسط اعضاى شوراى شش نفره منتخب عمر بن خطاب.
39. اعتراض برخى از صحابه و مسلمانان شهرها به رفتارهاى نارواى عمّال عثمان بن عفان و پشتيبانى حضرت على (ع) از خواسته‏هاى به حق آنان.
40. تحريك مردم از سوى عايشه، مبنى بر عزل عثمان بن عفان از خلافت و كشتن وى.
41. اعتراض گروهى مسلمانان عليه عثمان و كشته شدن او در اين ماجرا،در سال 35 هجرى.
42. انتخاب على(ع) به‏خلافت اسلامى با اصرار صحابه پيامبر(ص) و مسلمانان انقلابى، در تاريخ جمعه 25 ذى حجّه سال‏35هجرى، پس از كشته شدن عثمان‏بن عفان.
43. عزل حاكمان نالايق ولايات و جايگزينى حاكمان جديد توسط امام على (ع).
44. درخواست واگذارىِ حكومت عراق و يمن از امام على (ع) توسط طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام و امتناع آن حضرت از انتصاب آن دو به حكومت.
45. تمرّد معاويةبن ابى سفيان از فرمان امام على(ع) و باقى ماندن او بر حكومت شام.
46. ناخشنودى عايشه، (همسر پيامبر اكرم (ص))، از انتخاب امام على (ع) به خلافت اسلامى.
47. عدم تحمل برخى شخصيت‏هاى مقيم مدينه از اعلام سياست حكومتىِ امام على (ع) در اجراى عدالت اجتماعى.
48. پيوستن طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام، (از صحابه مشهور پيامبر (ص) و پيش‏كسوتان بيعت با امام على (ع))، و هواداران عثمان مقتول و ناراضيان حكومت امام على (ع) به عايشه و تجمع فتنه‏انگيز آنان در مكه.
49. اعلان جنگ عليه امام على (ع) توسط عايشه، طلحه، زبير و برخى از سرشناسان حجاز، و حركت آنان از مكه به سوى بصره.
50. اشغال بصره و عزل و شكنجه عثمان بن حنيف، عامل امام على (ع) در اين شهر، توسط سپاهيان عايشه (اصحاب جمل).
51. پشتيبانى پنهانى ابو موسى اشعرى (فرماندار كوفه) از اصحاب جمل، و مخالفت با امام على (ع) در اعزام نيروى جنگى براى دفع آشوب اصحاب جمل.
52. اعلام بسيج عمومى براى پشتيبانى از خلافت اسلامى و دفع آشوب‏هاى اصحاب جمل و خونخواهان عثمان، توسط امام على (ع).
53. اعزام سپاهيان و هواداران امام على (ع) از شهرهاى مختلف اسلامى به حوالى بصره، براى مبارزه با اصحاب جمل.
54. فراخوانى زبير به امر امام على(ع) و يادآورى سفارش‏هاى پيامبر (ص) به او، پيش از شعله‏ور شدن آتش جنگ جمل.
55. تأثر شديد زبير از يادآورىِ خاطره‏ها و سفارش‏هاى پيامبر (ص) به او درباره على (ع)، و پشيمانى او از راه‏اندازى جنگ جمل، و كناره‏گيرى از سپاهيان.
56. كشته شدن زبير در خارج از معركه جنگ، به دست عمر بن جرموز، و تأثّر امام على (ع) از مرگ ذلّت‏بار وى.
57. نامه‏ها و خطبه‏هاى مكرر امام على (ع) به منظور ايجاد صلح و آرامش بين دو سپاه، و تلاش آن حضرت براى از بين بردن عصبيت‏هاى جاهلى و قومى، و عدم وقوع جنگ و خونريزى.
58. پاسخ منفى به امام على (ع) و اصرار بر خونخواهىِ عثمان و اعلام جنگ تمام عيار توسط اصحاب جمل عليه سپاهيان امام على (ع).
59. وقوع نبرد خونين جمل در بصره، در تاريخ جمادى الثانى سال 36 هجرى، و پيروزى سپاهيان امام على (ع) در اين نبرد با دلاورى‏هاى آن حضرت و امام حسن، امام حسين، محمد حنفيه، مالك اشتر، عمار ياسر و حدود 20 هزار مرد جنگى.
60. بخشودگى و آزادسازىِ اسيران اصحاب جمل پس از جنگ، و بازگرداندن عايشه به مدينه به فرمان امام على(ع).
61. انتقال مقر خلافت اسلامى از سوى امام على (ع) به كوفه، در سال 36 هجرى، پس از پايان جنگ جمل.
62. پيوستن برخى از اسيران آزاد شده اصحاب جمل و خونخواهان عثمان به معاوية بن ابى سفيان در شام.
63. تبادل نامه‏ها و پيام‏ها ميان امام على (ع) و معاوية بن ابى سفيان درباره خونخواهى از قاتلان عثمان، حكومت شام، شكاف در امّت اسلامى و غيره.
64. نبرد مالك اشتر نخعى (عامل امام على (ع) در نصيبين) با ضحاك بن قيس و عبدالرحمن بن خالد، فرماندهان سپاه معاويه و آزاد سازى حرّان، رقّه و جزيره به دست مالك اشتر.
65. اعلان جنگ معاويه (فرماندار شام) عليه اميرالمؤمنين على (ع) و اعزام نيروهاى جنگى از شام به عراق، در سال 36 هجرى، پس از خاتمه جنگ جمل.
66. خروج امام على(ع) از كوفه، براى مبارزه با سپاهيان معاويه، در شوال سال 36 هجرى.
67. تصرف نهر فرات به دست سپاهيان معاويه در صفين، پيش از ورود سپاهيان امام على (ع).
68. نبرد مالك اشتر نخعى، فرمانده سپاه امام على (ع)، با سپاهيان معاويه براى بازپس‏گيرىِ نهر فرات و پيروزى او در اين جنگ.
69. آغاز نبرد صفين ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، از ذى حجّه سال 36 هجرى تا صفر سال 38 هجرى، به مدت يك سال و چند ماه.
70. شهادت عمار بن ياسر، اويس قرنى و چند تن از صحابه معروف پيامبر (ص) در نبرد صفين، به دست سپاهيان معاويه.
71. تهاجم عمومىِ سپاهيان امام على (ع) به سپاهيان معاويه، در يكى از شب‏ها (معروف به ليلة الهرير) و تلفات سنگين شاميان در اين نبرد شبانه.
72. نيرنگ معاويه در لحظات حساس جنگ صفين به پيشنهاد عمرو بن عاص در بالا بردن قرآن بر سر نيزه‏ها توسط پانصد نفر از سپاهيان شام، و درخواست پايان جنگ و دعوت سپاهيان عراق به حكميت قرآن.
73. فريب خوردن برخى از سرداران سپاه كوفه (مانند اشعث بن قيس و خالد بن معمر) در برابر دسيسه‏هاى عمرو بن عاص، و ايجاد اختلاف در ميان سپاهيان امام على (ع) براى خاتمه جنگ.
74. فرمان مالك اشتر به سپاهيان خويش براى استمرار جنگ و نابودىِ سپاهيان شام و اعتنا نكردن به نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص.
75. تجمع اعتراض‏آميز فريب خوردگان نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص، در سراپرده امام على (ع)، و اصرار و فشار بر آن حضرت براى بازگشت مالك اشتر و اعلام پايان جنگ بين دو سپاه.
76. اعلام آتش‏بس ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، و تعيين ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص از سوى دو سپاه براى حَكَميت، در صفر سال 38 هجرى.
77. حماقت ابو موسى اشعرى در برابر نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص، در مذاكرات دو جانبه، در دومة الجندل (يكى از شهرهاى آباد آن زمان عراق).
78. اعلام نتيجه مذاكرات دو جانبه حَكَمين، و فريب خوردن ابو موسى اشعرى از عمرو بن عاص و خيانت به اميرالمؤمنين على (ع).
79. پناهنده شدن ابو موسى اشعرى به مكه به دليل خيانتش به امير المؤمنين على(ع) در جريان حكميت.
80. پايان نبرد صفين، در شعبان سال 38 هجرى، با كشته شدن 45 هزار (و به روايتى نود هزار) نفر از سپاهيان معاويه و 25 هزار نفر از سپاهيان امام على (ع).
81. اعتراض گروهى از لشكريان امام على (ع) به جريان حكميت، و امتناع آنان از ورود به كوفه.
82. تجمع دوازده هزار نفر از معترضان (كه بعدها به خوارج شهرت پيدا كردند) در حرورا (دهكده‏اى در دو ميلى كوفه) و نخيله (پادگان نظامىِ كوفه)، و نسبت شرك دادن به ساحت مقدس امام على (ع) و پيروان او.
83. عدم سختگيرىِ امام على (ع) نسبت به گفتارها و رفتارهاى اعتراض‏آميز خوارج در كوفه.
84. تلاش‏هاى امام على (ع) در ارسال پيام و سفير نزد خوارج، براى هدايت و روشنگرىِ آنان.
85. مناظره حضورى امام على (ع) با سران و فريب خوردگان خوارج، براى هدايت آنان.
86. ايجاد فتنه و فساد و كشتار مؤمنان، توسط خوارج، در عراق.
87. آغاز نبرد ميان سپاهيان وفادار به امام على (ع) و خوارج نهروان، در صفر سال 39 (و به گفته برخى از مورخان در سال 38) هجرى و پيروزىِ بزرگ امام على (ع) در اين نبرد.
88. كشته شدن ده نفر از ياران امام على (ع) و زنده ماندن نه نفر از خوارج در نبرد نهروان.
89. سوء استفاده معاويه از اختلاف ميان پيروان على (ع) و از جنگ نهروان، براى ايجاد ناامنى، كشتار و يغماگرى در شهرهاى اسلامىِ تحت حكومت امام على (ع).
90. اعزام ضحاك بن قيس توسط معاويه، به سرزمين عراق براى كشتار و ايجاد وحشت در ميان مردم.
91. اعزام بُسر بن ارطاة از سوى معاويه به سرزمين حجاز و يمن، براى ايجاد ناامنى، وحشت، و كشتار بى‏رحمانه حدود سى هزار نفر از مسلمانان بى‏گناه، و تأثّر شديد امام على (ع) و اعزام دو هزار سپاهى به فرماندهى جارية بن قدامه، براى مقابله با خونريزان شامى.
92. اعزام سفيان بن عوف، از سوى معاويه به شهرهاى هيت، انبار و مدائن، براى قتل و غارت و ايجاد ناامنى در ميان مردم، و اظهار نگرانىِ امام على (ع) از سستى و بى‏تحركى لشكريان خويش.
93. ايجاد اغتشاش و عصيانگرى در ميان برخى از قبايل مصر، و سختى كار بر محمد بن ابى بكر، عامل امام على (ع).
94. اعزام مالك اشتر نخعى از سوى امام على (ع) به مصر، براى فرو نشاندن اغتشاشات داخلى و تهاجمات خارجىِ معاويه و لشكريان شامى.
95. شهادت مالك اشتر در قلزم، پيش از رسيدن به سرزمين مصر، به دست عوامل معاويه، در سال 38 هجرى.
96. يورش سپاهيان معاويه به فرماندهىِ عمرو بن عاص به مصر و نبرد شديد ميان آنان و هواداران امام على (ع) به فرماندهىِ محمد بن ابى بكر، و كشته شدن محمد در اين نبرد و استيلاى شاميان بر مصر.
97. خطبه‏هاى آتشين امام على (ع) براى تحريك كوفيان جهت مقابله با دسيسه‏ها و فتنه‏هاى شاميان.
98. اعلام بسيج عمومى توسط امام على (ع) و تجمع حدود چهل هزار نفر در پادگان كوفه، براى اعزام به جبهه‏هاى جنگ عليه شاميان.
99. تجمع برخى از بازمانگان خوارج در مكه و پيمان سه تن از آنان (به نام‏هاى عبدالرحمن بن ملجم مرادى، برك بن عبدالله تميمى و عمرو بن بكر تميمى) براى ترور امام على (ع)، معاويه و عمرو بن عاص.
100. پيش‏گويى امام على(ع) از مرگ زودهنگام خويش، در ماه رمضان سال 40 هجرى.
101. زخمى شدن امام على (ع) در محراب مسجد كوفه، در نوزدهم رمضان سال 40 هجرى، با ضربه شمشير زهرآلودى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى بر فرق آن حضرت فرود آورد.
102. بى‏نتيجه بودن تلاش‏هاى پزشكان براى معالجه زخم سر امام على (ع) و شهادت آن حضرت، در شب 21 رمضان سال 40 هجرى (در سن 63 سالگى).
103. به خاك سپردن شبانه بدن مطهر امام على (ع) در نيزارهاى بيرون شهر كوفه (كه هم اكنون معروف به نجف اشرف است) توسط فرزندان و خواص آن حضرت، و پنهان نگه داشتن مرقد آن حضرت از سايران.
104. انتخاب امام حسن مجتبى (ع)، فرزند امام على (ع) به خلافت اسلامى و بيعت مردم كوفه با ايشان، در رمضان سال 40 هجرى.

--------------------------------------------------------------------------------
1. بحار الأنوار، ج‏35، ص‏179، باب 3، ح 85؛ اهل البيت، ص 191؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص 8.
 
2. شعراء (26) آيه 214.
 
3. فروغ ابديت، ج‏1، ص‏259؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص‏41.
 
4. بقره (2) آيه 207.
 
5. بحار الأنوار، ج‏20، ص‏215، باب‏17، ح‏2؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص‏211.
 
6. مناقب آل أبى طالب، ج‏3، ص‏138؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص‏218 (با اندكى تفاوت در عبارت).
 
7. مائده (5) آيه 71.
 
8. همان (5) آيه 67.
 
9. بحار الأنوار، ج‏21، ص 387، باب 36، ح 10؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص 284.
 
10. بحار الأنوار، ج‏21، ص‏387، باب 36، ح 10؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج‏1، ص 284.
 
11. بحار الأنوار، ج‏39، ص 211، باب 85، ح‏2؛ عيون اخبار الرّضا، ج‏1، ص 303.

شهادت حضرت علی علیه السلام


     

  علي عليه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت به كوفه در صدد حمله به شام بر آمد و حكام ايالات نيز در اجراي فرمان آنحضرت تا حد امكان به بسيج پرداخته و گروههاي تجهيز شده را بخدمت وي اعزام داشتند. تا اواخر شعبان سال چهلم هجري نيروهاي اعزامي از اطراف وارد كوفه شده و به اردوگاه نخيله پيوستند، علي عليه السلام گروههاي فراهم شده را سازمان رزمي داد و با كوشش شبانه روزي خود در مورد تأمين و تهيه كسري ساز و برگ آنان اقدامات لازم را بعمل آورد، فرماندهان و سرداران او هم كه از رفتار و كردار معاويه و مخصوصا از نيرنگهاي عمرو عاص دل پر كينه داشتند در اين كار مهم حضرتش را ياري نمودند و بالاخره در نيمه دوم ماه مبارك رمضان از سال چهلم هجري علي عليه السلام پس از ايراد يك خطابه غراء تمام سپاهيان خود را بهيجان آورده و آنها را براي حركت بسوي شام آماده نمود، ولي در اين هنگام سه تن از فراريان خوارج باسامي عبد الرحمن بن ملجم و برك بن عبد الله و عمرو بن بكر در يكي از شبها گرد هم آمده و از گذشته مسلمين صحبت ميكردند، در ضمن گفتگو باين نتيجه رسيدند كه باعث اين همه خونريزي و برادر كشي، معاويه و عمرو عاص و علي عليه السلام مي باشند و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمين بكلي آسوده شده و تكليف خود را معين مي ‏كنند. اين سه نفر با هم پيمان بستند و آنرا بسوگند مؤكد كردند كه هر يك از آنها داوطلب كشتن يكي از اين سه نفر باشد. عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل علي عليه السلام شد، عمرو بن بكر عهده ‏دار كشتن عمرو عاص گرديد، برك بن عبد الله نيز قتل معاويه را بگردن گرفت و هر يك شمشير خود را با سم مهلك زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد. نقشه اين قرار داد بطور محرمانه و سرّي در مكه كشيده شد و براي اينكه هر سه نفر در يك موقع مقصود خود را انجام دهند، شب نوزدهم ماه رمضان را كه شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بيدار مي ماندند براي اين منظور انتخاب كردند و هر يك از آنها براي انجام مأموريت خود بسوي مقصد روانه گرديد، عمرو بن بكر براي كشتن عمرو عاص بمصر رفت و برك بن عبد الله جهت قتل معاويه رهسپار شام شد. ابن ملجم نيز راه كوفه را پيش گرفت. برك بن عبدالله در شام به مسجد رفت و در ليله نوزدهم در صف يكم نماز ايستاد و چون معاويه سر بر سجده نهاد برك شمشير خود را فرود آورد ولي در اثر دستپاچگي شمشير او بجاي فرق معاويه بر ران وي اصابت نمود. معاويه زخم شديد برداشت و فوراً به خانه خود منتقل و بستري گرديد و ضارب را نيز پيش او حاضر ساختند، معاويه گفت تو چه جرأتي داشتي كه چنين كاري كردي؟ برك گفت امير مرا معاف دارد تا مژده دهم. معاويه گفت مقصودت چيست؟ برك گفت همين الان علي را هم كشتند: معاويه او را تا تحقيق اين خبر زنداني نمود و چون صحت آن معلوم گرديد او را رها نمود و به روايت بعضي (مانند شيخ مفيد) همان وقت دستور داد او را گردن زدند. عمرو بن بكر نيز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف يكم بنماز ايستاد. اتفاقاً در آنشب عمرو عاص را تب شديدي رخ داده بود كه از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پيشنهاد پسرش قاضي شهر را براي اداي نماز جماعت به مسجد فرستاده بود! پس از شروع نماز در ركعت اول كه قاضي سر بسجده داشت عمرو بن بكر با يك ضربت شمشير او را از پا در آورد، همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نيمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته به چنگ مصريان افتاد، چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وي را به عذابهاي هولناك عمرو عاص تهديدش ميكردند. عمرو بن بكر گفت مگر عمرو عاص كشته نشد؟ شمشيري كه من بر او زده‏ام اگر وي از آهن هم باشد زنده نمي‏ماند مردم گفتند آنكس كه تو او را كشتي قاضي شهر است نه عمرو عاص!! بيچاره عمرو آنوقت فهميد كه اشتباها قاضي بيگناه را بجاي عمرو عاص كشته است لذا از كثرت تأسف نسبت به مرگ قاضي و عدم اجراي مقصود خود شروع به گريه نمود و چون عمرو عاص علت گريه را پرسيد عمرو گفت من به جان خود بيمناك نيستم بلكه تأسف و اندوه من از مرگ قاضي و زنده ماندن تست كه نتوانستم مانند رفقاي خود مأموريتم را انجام دهم!عمرو عاص جريان امر را از او پرسيد عمرو بن بكر مأموريت سري خود و رفقايش را براي او شرح داد آنگاه به دستور عمرو عاص گردن او هم با شمشير قطع گرديد بدين ترتيب مأمورين قتل عمرو عاص و معاويه چنانكه بايد و شايد نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نيز كشته شدند. اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:اين مرد نيز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بكوفه رسيد و بدون اينكه از تصميم خود كسي را آگاه گرداند در منزل يكي از آشنايان خود مسكن گزيد و منتظر رسيدن شب نوزدهم ماه مبارك رمضان شد،روزي به ديدن يكي از دوستان خود رفت و در آنجا زن زيباروئي به نام قطام را كه پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست علي عليه السلام كشته شده بودند مشاهده كرد و در اولين برخورد دل از كف داد و فريفته زيبائي او گرديد و از وي تقاضاي زناشوئي نمود

قطام گفت براي مهريه من چه خواهي كرد؟گفت هر چه تو بخواهي! قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و يك كنيز و يك غلام و كشتن علي بن ابيطالب است:. ابن ملجم كه خود براي كشتن آنحضرت از مكه بكوفه آمده و نمي خواست كسي از مقصودش آگاه شود خواست قطام را آزمايش كند لذا به قطام گفت آنچه از پول و غلام و كنيز خواستي برايت فراهم ميكنم اما كشتن علي بن ابيطالب را من چگونه ميتوانم انجام دهم؟ قطام گفت البته در حال عادي كسي نمي تواند باو دست يابد بايد او را غافل گير كني و غفلة بقتل رساني تا درد دل مرا شفا بخشي و از وصالم كامياب شوي و چنانچه در انجام اينكار كشته گردي پاداش آخرتت بهتر از دنيا خواهد بود!!ابن ملجم كه ديد قطام نيز از خوارج بوده و هم عقيده اوست گفت به خدا سوگند من به كوفه نيامده‏ام مگر براي همين كار!قطام گفت من نيز در انجام اين كار ترا ياري‏ميكنم و تني چند بكمك تو ميگمارم بدين جهت نزد وردان بن مجالد كه با قطام از يك قبيله بوده و جزو خوارج بود فرستاد و او را در جريان امر گذاشت و از وي خواست كه در اين مورد بابن ملجم كمك نمايد وردان نيز (به جهت بغضي كه با علي عليه السلام داشت) تقاضاي او را پذيرفت. خود ابن ملجم نيز مردي از قبيله اشجع را بنام شبيب كه با خوارج همعقيده بود همدست خود نمود و آنگاه اشعث بن قيس يعني همان منافقي را كه در صفين علي عليه السلام را در آستانه پيروزي مجبور بمتاركه جنگ نمود از انديشه خود آگاه ساختند اشعث نيز به آنها قول داد كه در موعد مقرره او نيز خود را در مسجد بآنها خواهد رسانيد،بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرا رسيد و ابن ملجم و يارانش به مسجد آمده و منتظر ورود علي عليه السلام شدند. مقارن ورود ابن ملجم به كوفه علي عليه السلام نيز جسته و گريخته از شهادت خود خبر مي داد حتي در يكي از روزهاي ماه رمضان كه بالاي منبر بود دست به محاسن شريفش كشيد و فرمود شقي‏ترين مردم اين مويها را با خون سر من رنگين خواهد نمود و به همين جهت روزهاي آخر عمر خود را هر شب در منزل يكي از فرزندان خويش مهمان مي شد و در شب شهادت نيز در منزل دخترش ام كلثوم مهمان بود. موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشويش بود،گاهي به آسمان نگاه مي كرد و حركات ستارگان را در نظر مي گرفت و هر چه طلوع فجر نزديكتر مي شد تشويش و ناراحتي آن حضرت بيشتر مي گشت بطوريكه ام كلثوم پرسيد:پدر جان چرا امشب اين قدر ناراحتي؟فرمود دخترم من تمام عمرم را در معركه‏ها و صحنه‏هاي كارزار گذرانيده و با پهلوانان و شجاعان نامي مبارزه‏ها كرده‏ام،چه بسيار يك تنه بر صفوف دشمن حمله‏ها برده و ابطال رزمجوي عرب را به خاك و خون افكنده‏ام ترسي از چنين اتفاقات ندارم ولي امشب احساس ميكنم كه لقاي حق فرا رسيده است. بالاخره آند شب تاريك و هولناك بپايان رسيد و علي عليه السلام عزم خروج از خانه را نمود در اين موقع چند مرغابي كه هر شب در آن خانه در آشيانه خود مي خفتند پيش پاي امام جستند و در حال بال افشاني بانگ همي دادند و گويا ميخواستند از رفتن وي جلوگيري كنند! علي عليه السلام فرمود اين مرغ‏ها آواز ميدهند و پشت سر اين آوازها نوحه و ناله‏ها بلند خواهد شد!ام كلثوم از گفتار آن حضرت پريشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروي.علي عليه السلام فرمود اگر بلاي زميني باشد من به تنهائي بر دفع آن قادرم و اگر قضاي آسماني باشد كه بايد جاري شود. علي عليه السلام رو به سوي مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود و سپس به محراب رفت و به نماز نافله صبح ايستاد و چون به سجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشير زهر آلود در حاليكه فرياد مي زد لله الحكم لا لك يا علي ضربتي به سر مبارك آن حضرت فرود آورد (2) و شمشير او بر محلي كه سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پيشاني شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا گريختند. خون از سر مبارك علي عليه السلام جاري شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آنحال فرمود :
 بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله فزت و رب الكعبة.

ضربه ابن ملجم

 
شهادت در محراب عبادت
جنگ نهروان پايان يافت وعلى عليه السلام به كوفه مراجعت فرمود، ولى عده‏اى از خوارج كه در نهروان توبه كرده بودند دوباره زمزمه مخالفت‏سردادند وبناى فتنه وآشوب گذاشتند.
على عليه السلام براى آنان پيام فرستاد وآنان را به آرامش دعوت كرد واز مخالفت‏با حكومت‏برحذر داشت، ولى چون از هدايت ايشان نااميد شد با قدرت آن گروه ماجراجو وطغيانگر راتار ومار كرد ودر نتيجه برخى از آنان كشته وزخمى شدند وعده‏اى هم پا به فرار گذاشتند. يكى از فراريان خوارج، عبدالرحمان بن ملجم از قبيله مراد بود كه به مكه گريخت.
فراريان خوارج مكه را مركز عمليات خود قرار دادند وسه تن از آنان به نامهاى عبدالرحمان بن ملجم مرادى وبرك بن عبد الله وعمرو بن بكر تميمى (2) در يكى از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز وخونريزيها وجنگهاى داخلى را بررسى كردند و از نهروان وكشتگان خود ياد كردند وسرانجام به اين نتيجه رسيدند كه باعث اين خونريزى وبرادر كشى على عليه السلام ومعاويه وعمروعاص هستند واگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمانان تكليف خود را خواهند دانست وبه ميل خود خليفه‏اى انتخاب خواهند كرد. پس اين سه نفر با هم پيمان بستند وآن را به سوگند مؤكد كردند كه هر يك از آنان متعهد كشتن يكى از سه نفر گردد.
ابن ملجم متعهد قتل على عليه السلام شد وعمرو بن بكر عهده‏دار كشتن عمروعاص گرديد وبرك بن عبدالله نيز قتل معاويه را به عهده گرفت . (3) نقشه اين توطئه به طور محرمانه در مكه كشيده شد وبراى اينكه هر سه نفر در يك وقت هدف خود را عملى سازند، شب نوزدهم ماه مبارك رمضان را تعيين كردند وهر يك براى انجام ماموريت‏خود به سوى شهر مورد نظر خود حركت كرد. عمروبن بكر براى كشتن عمروعاص به مصر رفت وبرك بن عبد الله براى قتل معاويه به سوى شام حركت كرد وابن ملجم نيز راهى كوفه شد. (4)
برك بن عبدالله در شام به مسجد رفت ودر شب موعود در صف اول به نماز ايستاد ودر حالى كه معاويه سر به سجده داشت‏با شمشير به او حمله كرد ولى، در اثر اضطراب روحى ودستپاچگى، شمشير او به خطا رفت وبه جاى سر بر ران معاويه فرود آمد ومعاويه زخم شديدى برداشت. او را فورا به خانه‏اش منتقل كردند وبسترى شد. وقتى ضارب را در پيش او حاضر كردند معاويه از او پرسيد:چگونه بر اين كار جرات كردى؟ گفت:امير مرا معاف دارد تا مژده‏اى به او بدهم. معاويه گفت:مژده تو چيست؟ برك گفت: على را امشب يكى از همدستهاى من كشته است واگر باور ندارى مرا توقيف كن تا خبر آن به تو برسد، واگر كشته نشده باشد من تعهد مى كنم كه بروم واو را بكشم وباز نزد تو آيم. معاويه او را تا رسيدن خبر قتل على عليه السلام نگه داشت وچون خبر مسلم شد او را رها كرد وبنابه نقل ديگر همان وقت او را به قتل رساند. (5)
طبيبان چون زخم معاويه را معاينه كردند گفتند:اگر امير اولادى نخواهد مى توان با دوا معالجه كرد وگرنه محل زخم بايد با آتش داغ شود.معاويه از داغ كردن با آتش ترسيد وبه قطع نسل راضى شد وگفت: يزيد وعبدالله براى من كافى هستند. (6)
عمرو بن بكر نيز در همان شب در مصر به مسجد رفت ودر صف اول به نماز ايستاد . از قضا در آن شب عمروعاص راتب شديدى عارض شده بود كه از التهاب وكسالت آن نتوانسته بود به مسجد برود وخارجة بن حنيفه(حذافه) (7) را براى اداى نماز به مسجد فرستاده بود وعمرو بن بكر او را به جاى عمروعاص كشت وچون جريان را دانست گفت:«اردت عمرا واراد الله خارجة‏» (8) . يعنى: من كشتن عمرو را خواستم و خدا كشتن خارجه را.
اما عبد الرحمان بن ملجم مرادى در روز بيستم ماه شعبان سال 40 هجرى به كوفه آمد. گويند چون على عليه السلام از آمدنش با خبر شد فرمود: آيا رسيد؟ همانا جز آن چيزى بر عهده من نمانده واكنون هنگام آن است.
ابن ملجم در خانه اشعث‏بن قيس فرود آمد ويك ماه در خانه او ماند وهر روز، با تيز كردن شمشير خود را آماده مى كرد. (9) در آنجا با دخترى به نام قطام، كه او نيز از خوارج بود، مواجه شد وعاشق او گرديد. طبق نقل مسعودى، قطام دختر عموى ابن ملجم بود وپدر وبرادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند. قطام از زيباترين دختران كوفه بود وچون ابن ملجم او را ديد همه چيز را فراموش كرد ورسما از وى خواستگارى نمود. (10)
قطام گفت:من با كمال ميل تو را به همسرى خود مى پذيرم مشروط بر اينكه مهريه مرا مطابق ميل من قرار دهى. عبدالرحمان گفت:بگو بدانم مقصودت چيست؟
قطام كه عاشق را تسليم ديد، مهر را سنگين كرد وگفت:سه هزار درهم ويك غلام ويك كنيز وقتل على بن ابى طالب.
ابن ملجم: تصور نمى كنم مرا بخواهى وآن وقت قتل على را به من پيشنهاد كنى!
قطام: تو سعى كن او را غافلگير كنى. در آن صورت، اگر او را بكشى هر دو انتقام خود را گرفته‏ايم وروزگار خوشى خواهيم داشت واگر در اين راه كشته شوى جزاى اخروى وآنچه خداوند براى تو ذخيره كرده است از نعمتهاى اين جهان بهتر وپايدارتر است.
ابن ملجم:بدان كه من جز براى اين كار به كوفه نيامده‏ام. (11)
شاعر در باره مهريه قطام گفته است:
فلم ار مهرا ساقه ذو سماحة ثلاثة آلاف و عبد وقينة فلامهر اعلى من علي و ان علا كمهر قطام من فصيح واعجم وقتل علي بالحسام المصمم ولا قتل الا دون قتل ابن ملجم (12)
من نديدم مهرى را كه صاحب كرمى، اعم از عرب وعجم، آن را عهده دار شود مثل مهر قطام وآن عبارت بود از سه هزار درهم ويك غلام ويك كنيز و قتل على بن ابى طالب‏عليه السلام به تيغ تيز برنده.وهيچ مهرى گرانتر از على‏عليه السلام نيست هرچند گرانمايه باشد وهيچ جنايتى بدتر از جنايت ابن ملجم نخواهد بود.
قطام گفت:من جمعى را از قبيله خود با تو همراه مى كنم كه تو را در اين باره يارى دهند وهمين كار راهم كرد ومرد ديگرى از خارجيان كوفه به نام وردان بن مجالد از همان قبيله تيم الرباب را با وى همراه ساخت.
ابن ملجم كه مصمم به قتل على عليه السلام بود با يكى از خوارج به نام شبيب بن بجره كه از قبيله اشجع بود ملاقات كرد وبه او گفت: آيا طالب شرف دنيا وآخرت هستى؟!پرسيد: منظورت چيست؟گفت: به من در قتل على بن ابى طالب كمك كن. شبيب گفت: مادرت به عزايت‏بنشيند، مگر تو از خدمات وسوابق وفداكاريهاى على در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اطلاع ندارى؟
ابن ملجم گفت:واى بر تو، مگر نمى دانى كه او قائل به حكميت مردم در كلام خدا شد وبرادران نمازگزار ما را به قتل رساند؟ بنابراين، به انتقام برادران دينى خود، او را خواهيم كشت. (13)
شبيب پذيرفت وابن ملجم شمشيرى تهيه كرد وآن را با زهرى مهلك آب داد وسپس در موعد مقرر به مسجد كوفه آمد.
آن دو در آنجا با قطام، كه در روز جمعه سيزدهم ماه رمضان معتكف بود، ملاقات كردند و او به آن دو گفت كه مجاشع بن وردان بن علقمه نيز داوطلب شده است كه با آنان همكارى كند. چون هنگام عمل فرا رسيد قطام سرهاى آنان را با دستمالهاى حرير بست وهر سه شمشيرهاى خود را به دست گرفتند وشب را با كسانى كه در مسجد مى ماندند به سر بردند ودر مقابل يكى از درهاى مسجد كه معروف به «باب السده‏» بود نشستند. (14)
پى‏نوشتها:
1- دينورى در الاخبار الطوال (ص‏213) نام برك بن عبد الله را نزال بن عامر ونام عمرو بن بكر را عبد الله بن مالك صيداوى نوشته است ومسعودى در مروج الذهب (ج‏2، ص‏423) برك بن عبد الله را حجاج بن عبد الله صريمى ملقب به برك وعمرو بن بكر را زادويه نوشته است.
2- دينورى در الاخبار الطوال (ص‏213) نام برك بن عبد الله را نزال بن عامر ونام عمرو بن بكر را عبد الله بن مالك صيداوى نوشته است ومسعودى در مروج الذهب (ج‏2، ص‏423) برك بن عبد الله را حجاج بن عبد الله صريمى ملقب به برك وعمرو بن بكر را زادويه نوشته است.
3- مقاتل الطالبيين، ص‏29; الامامة والسياسة، ج‏1، ص‏137.
4- تاريخ طبرى ، ج‏6، ص‏83; كامل ابن اثير، ج‏3، ص 195; روضة الواعظين، ج‏1، ص 161.
5- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج‏6، ص 114.
6- مقاتل الطالبيين، ص 30; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج‏6، ص‏113.
7- تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص 212.
8- همان، ج‏2، ص 312.
9- همان، ج‏2، ص 312.
10- مروج الذهب، ج‏2، ص‏423.
11- الاخبار الطوال، ص‏213، مروج الذهب، ج‏2، ص‏423.
12- الاخبار الطوال، ص 214، كشف الغمة ، ج‏1، ص 582; مقاتل الطالبيين، ص‏37.مسعودى در مروج الذهب(ج‏2، ص 424) دو بيت اخير را به ابن ملجم نسبت داده است.
13- كشف الغمة، ج‏1، ص 571.
14- مروج الذهب، ج‏2، ص 424، تاريخ طبرى، ج‏6، ص‏83; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج‏6، ص 115; كامل ابن اثير، ج‏3، ص 195; مقاتل الطالبيين، ص 32; البداية والنهاية، ج‏7، ص 325; الاستيعاب، ج‏2، ص 282; روضة الواعظين، ج‏1، ص 161.

تقویم شیعه

ااَشهَدُ انَّ فاطِمَةَ الزَّهراء حُجَّةُ الله عَلی حُجَّجِ الله اَشهَدُ انَّ فاطِمَةَ سَیِّدَةٌ، حُجَّةُ الله عَلی حُجَّجِ الله اَشهَدُ انَّ فاطِمَةَ سَیِّدَةٌ اِنسِیَةُ، حُجَّةُ الله عَلی حُجَّجِ الله اَشهَدُ انَّ فاطِمَةَ سَیِّدَةٌ حَوراء، حُجَّةُ الله عَلی حُجَّجِ الله
اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً ولی الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً حجة الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً صفی الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً وجه الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً ید الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً اُذن الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً عین الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً سیف الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً خلیفة الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً صراط الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً قلب الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً نفس الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً عین الیقین اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً رایة الهدی اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً ولایت الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً سید العرب اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً سید المرسلین اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً امام المتقین اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً سید الوصیین اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً امام البررة اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً فاروق اعظم اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً الصدیق الاکبر اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً حیدر کرار اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً سرّ الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً حبیب الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً رحمة الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً نور الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً کلمة الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً حجاب الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً آیت الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً یختار الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً سرّ الاوصیاء اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً سرّ المصنون اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً سرّ الممکنات اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً قطب الدائرات اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً نقطة الکائنات اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً حبل الله المتین اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً یعسوب الدین اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً نفس رسول الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً وصی رسول الله اشهد ان امیرالمؤمنین علی اخی رسول الله اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً امینة علی وحیه اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً خلیفة علی عباده اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً قسیم النار والجنة اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً قائد الغر المحجلین اشهد ان امیرالمؤمنین عَلِيّاً ممسوس فی ذات الله